کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مکیدة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مکیدة
لغتنامه دهخدا
مکیدة. [ م َ دَ ] (ع مص ) مکر کردن . (تاج المصادر بیهقی ). بد سگالیدن . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِمص ، اِ) سگالش بد. (دهار) بداندیشی . (آنندراج ). خدعه و مکر. (از اقرب الموارد). و رجوع به مکیدت شود. || خبث . ج ، مکاید. (از اقر...
-
واژههای مشابه
-
مکیده
لغتنامه دهخدا
مکیده . [ م َ دَ ] (ع اِمص ، اِ) مکر و خدعه . (ناظم الاطباء). مکیدة. و رجوع به مکیدة و مکیدت شود.
-
مکیده
لغتنامه دهخدا
مکیده . [ م َ دَ / دِ ] (ن مف ) خنیده و مک زده . (ناظم الاطباء). آنچه میان دو لب و زبان و کام فشرده و شیره یا مایع آن را فروداده باشند. مزیده . چوشیده . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : دامن سخن به ثفل خاییده و مکیده ٔ ایشان بازنیفتاده . (مرزبان نامه...
-
واژههای همآوا
-
مکیدت
لغتنامه دهخدا
مکیدت . [ م َ دَ ] (ع اِمص ، اِ) بداندیشی . (غیاث ). کید و مکر و فریب و خدعه . (ناظم الاطباء). مکیدة. سگالش . بدسگالی . دستان . حیله گری . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ج ، مکاید : و رای و مکیدت او بدانست و در هر یک خللی تمام و ضعفی شایع دیدم . (کل...
-
جستوجو در متن
-
نامکیده
لغتنامه دهخدا
نامکیده . [ م َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مکیده ناشده . مقابل مکیده .
-
مکاک
لغتنامه دهخدا
مکاک . [ م ُ ] (ع ص ، اِ) مکیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مکیده شده . (ناظم الاطباء). آنچه مکیده شود. مُکاکة. (از اقرب الموارد). || مغز استخوان ، زیرا آن مکیده می شود. (از اقرب الموارد).
-
چکیده
لغتنامه دهخدا
چکیده . [ چ ُدَ / دِ ] (ن مف ) به معنی مکیده باشد که از مکیدن است . (برهان ). به معنی مکیده که چشیده و چوسیده نیز گویند. (از رشیدی ). به معنی مکیده که چشیده و چوشیده وجوشیده و چشیده نیز گویند. (از انجمن آرا) (از آنندراج ). مکیده . (ناظم الاطباء). و ر...
-
خنیده
لغتنامه دهخدا
خنیده . [ خ ِ دَ / دِ ] (ن مف ) مکیده .
-
مرشوف
لغتنامه دهخدا
مرشوف . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از رَشف . رجوع به رشف شود. || مکیده شده .
-
ممکوک
لغتنامه دهخدا
ممکوک . [ م َ ] (ع ص ) مکیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
مرضع
لغتنامه دهخدا
مرضع. [ م َ ض َ ] (ع اِ) سر پستان و هر جایی که مکیده شود. ج ، مَراضع. (ناظم الاطباء). پستان . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
مزیده
لغتنامه دهخدا
مزیده . [ م َ دَ / دِ ] (ن مف ) مزه کرده شده . چشیده شده . || مکیده شده . و رجوع به مزیدن شود.