کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مکیال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مکیال
لغتنامه دهخدا
مکیال . [ م ِ ] (ع اِ) پیمانه . (مهذب الاسماء) (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ). پیمانه و هر چیز که بدان پیمانه کنند. ج ، مکاییل . (ناظم الاطباء). آنچه بدان پیمانه کنند. مِکیَل . مِکیَلة. (از اقرب الموارد) : لاتنقصوا المکیال و المیزان انی اری...
-
جستوجو در متن
-
مکائیل
لغتنامه دهخدا
مکائیل . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مکیال . (دهار). ج ِ مکیال به معنی پیمانه است . (غیاث ) (آنندراج ).
-
مکاییل
لغتنامه دهخدا
مکاییل . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مِکیال . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به مکیال شود.
-
قباع
لغتنامه دهخدا
قباع . [ ق ُ ] (اِخ ) لقب حارث بن عبداﷲ والی بصره است . (منتهی الارب ). و او را به این کلمه لقب دادند زیرا که وی این پیمانه را برای سنجش مردم آن سامان مقرر داشت و یا هنگامی که در بصره حکومت داشت مردم مکیال خود را برای او بردند، و او گفت مکیال آنان ای...
-
ملجم
لغتنامه دهخدا
ملجم . [ م ُ ج َ ] (ع ص ) لگام کرده شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به الجام شود.- ملجم گردانیدن ؛ لگام زدن . افسار زدن . مقید کردن : در موارد و مصادر به لجام خرد ملجم گرداند. (جهانگشای جوینی ).|| مجازاً، مطیع. منقاد: هم به خدمت و مرا...
-
استان
لغتنامه دهخدا
استان . [ اِ ] (نف مرخم ) مخفّف استاننده . گیرنده : من زکوةاِستان و او در قحطسال هم بصاعی باد می پیمود و بس . خاقانی .|| (اِمص ) در دادو استان ، بمعنی داد و ستد آمده : اوفوا الکیل و المیزان بالقسط... (قرآن 152/6). اوفوا الکیل ؛مکیال و میزان راست کنید...
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن سلیمان . مکنی به ابومعاذ البجلی . ابن معین او را ضعیف می داند. وی از ثوری و مالک حدیث دارد. دارقطنی در «غرائب مالک » می گوید: محمد نوح الجندیسابوری از سلیمان بن ابی هوده از ابومعاذ از جریح از عمروبن دینار حدیث کرد که «الوزن و...
-
پیمای
لغتنامه دهخدا
پیمای . [ پ َ/ پ ِ ] (نف مرخم ) پیما. پیماینده . طی کننده . چون : آسمان پیمای . بحرپیمای . (آنندراج ). بادیه پیمای . دشت پیمای ، راه پیمای ، رودپیمای . (آنندراج ). زمین پیمای . ملک پیمای . محیطپیمای : چون دایره گر محیطپیمای شوی چون نقطه اگر ساکن یکجا...
-
دعدعة
لغتنامه دهخدا
دعدعة. [ دَ دَ ع َ ] (ع مص ) به آهستگی دویدن . (از منتهی الارب ). با کندی و پیچیدن دویدن . (از اقرب الموارد). || پر کردن کاسه را. (از منتهی الارب ). پر کردن جفنه . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). || جنبانیدن خنور و پیمانه را تا بیشتر پر شود. ...
-
نیطل
لغتنامه دهخدا
نیطل . [ ن َ طَ ] (ع اِ) کوزه ای که شراب پیمایند به وی . (منتهی الارب ). پیمانه ٔ خمر. (مهذب الاسماء). مکیال خمر. (اقرب الموارد). پیمانه ٔ شراب و شیر. پیاله ٔ نمونه نزد باده فروشان . نیطِل . نئطل . (از متن اللغة). پیمانه ٔ شراب . نیطَل . (ناظم الاطبا...
-
قسط
لغتنامه دهخدا
قسط. [ ق ِ ] (ع اِ) عدل و داد. || بهره از هر چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). حصه و نصیب . (اقرب الموارد). || پیمانه که نیمه ٔ صاع باشد. (منتهی الارب ). مکیال یسع نصف صاع . (اقرب الموارد). || حنین گوید قسط سه رطل است و ثابت قره گوید قسط چهار رطل...
-
کیل
لغتنامه دهخدا
کیل . [ ک َ ] (ع اِ) پیمانه . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، اکیال . (اقرب الموارد). مقیاسی است برای حجم . پیمانه . (فرهنگ فارسی معین ). مکیال . ظرفی برای اندازه گرفتن مایعی یا چیزی خشک چون گندم و جو و غیره . (از یاددا...
-
کیله
لغتنامه دهخدا
کیله . [ل َ / ل ِ ] (اِ) پیمانه باشد که بدان غله و آرد و چیزهای دیگر پیمایند. (برهان ) (آنندراج ). در بهار عجم نوشته که کَیله پیمانه ٔ غله و جز آن ، و این مفرس کیل است . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پیمانه . (صحاح الفرس ) (از ناظم الاطباء). پیمانه . (ص...
-
پیمانه
لغتنامه دهخدا
پیمانه . [ پ َ/ پ ِ ن َ / ن ِ ] (اِ) هرچه بدان چیزی پیمایند. چیزی که غله و جز آن بدان کیل کنند. ظرفی که بدان چیزها پیمایند. (برهان ). منا. صاع . صواع . کیله . معیار. عدل .مکیل . مکیله . مقلد. (منتهی الارب ). صوع . مده . کیل . مکیال . قفیز. (دهار). صا...