کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مکون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مکون
لغتنامه دهخدا
مکون . [ م َ ] (ع ص ) سوسمار که خایه ٔ بسیاردارد در شکم . (مهذب الاسماء). بیضه زیر بال گیرنده یا بیضه داده از سوسمار و ملخ و مانند آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
-
مکون
لغتنامه دهخدا
مکون . [ م ُ ک َوْ وَ ] (ع ص ) هست نموده شده و پیدا کرده شده . (غیاث ). به وجود آورده شده . موجودشده . هست شده .
-
مکون
لغتنامه دهخدا
مکون . [ م ُ ک َوْ وِ ] (ع ص ) هست کننده و خلق کننده و از نو بیرون آورنده . (ناظم الاطباء). موجد. به وجود آورنده : جمله ٔ ابداع و انشاء و اختراع و افشاء تعلق به مکون اشیاء و خالق ماشاء دارد. (مقامات حمیدی چ اصفهان ص 26).
-
جستوجو در متن
-
مکونة
لغتنامه دهخدا
مکونة. [ م ُ ک َوْ وَ ن َ ] (ع ص ) تأنیث مُکَوّن . ج ، مکونات . رجوع به مکون و مکونات شود.
-
گیودر
لغتنامه دهخدا
گیودر. [ وْ دَ ] (اِ) صاحب آنندراج و شعوری (ج 2 ورق 310) آن را به معنی کرمکهایی نوشته اند که در آب مکون شوند. اما در جای دیگر دیده نشد.
-
آفریننده
لغتنامه دهخدا
آفریننده . [ ف َ ن َن ْ دَ / دِ ] (اِخ ) آنکه آفریند. آنکه خلق کند. نامی از نامهای خدای تعالی . خالق . وجودبخشنده . آفریدگار. باری . فاطر. خلاق . ذاری . (ربنجنی ). جهان آفرین . مبدع . موجد. مکوّن . منشی : چنین گفت کای داور دادِ پاک توئی آفریننده ٔ با...
-
بودنی
لغتنامه دهخدا
بودنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) درخورِ بودن . لایق ِ بودن . (فرهنگ فارسی معین ) : بودنی بود می بیار اکنون رطل پر کن مگوی بیش سخون . رودکی . || (اِ) چیزی که وجود داشته باشد. موجود. مکون . (فرهنگ فارسی معین ). وجود. موجود. چیزی که وجود داشته باشد و ممکن بود....
-
نقره
لغتنامه دهخدا
نقره . [ ن ُ رَ / رِ ] (اِ) فلزی قیمتی سپیدرنگ که از جهت ارزش پس از زر قرار دارد. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سیم خالص گداخته که انفغده نیز گویند. (ناظم الاطباء). سیم . لجین . ورق . غرب . سیم گداخته . (یادداشت مؤلف ) : نرگس تازه چو چاه ذقنی شد به ...
-
ممکن
لغتنامه دهخدا
ممکن . [ م ُ ک ِ ] (ع ص ) چیزی که صلاحیت ظهور و بروز داشته باشد. شایان . ضد محال . دست دهنده و پیداشونده . (ناظم الاطباء). دست دهنده . (دهار) (غیاث اللغات ). پیداشونده . (غیاث اللغات ). امکان یابنده . میسرشدنی . محتمل . دست داده . مقدور : چون خوارزمش...
-
ابوعلی
لغتنامه دهخدا
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) مسکویه یا مشکویه احمدبن محمدبن یعقوب مسکویه . جد او یعقوب خازن ری بود. ابن ابی اصیبعه گوید: کان ابوعلی مسکویه فاضلا فی العلوم الحکمیة متمیز افیها خبیرا بصناعة الطب جیداً فی اصولها و فروعها. در بدایت عمر از پیوستگان وزیر معز...
-
عقل
لغتنامه دهخدا
عقل . [ ع َ ] (ع اِ)خرد و دانش و دریافت یا دریافت صفات اشیاء از حسن وقبح و کمال و نقصان و خیر و شر، یا علم به مطلق امور به سبب قولی که ممیز قبیح از حسن است ، یا بسبب معانی و علوم مجتمعه در ذهن که بدان اغراض و مصالح انجام پذیر است ، یا به جهت هیئت نیک...
-
خبر
لغتنامه دهخدا
خبر. [ خ َ ب َ ] (ع اِ) آگاهی . آگهی . اطلاع . وقوف . (از ناظم الاطباء) : خبر شد ورا زآنکه افراسیاب چو کشتی برآمد ابر روی آب . فردوسی .چو اندر نصیبین خبر یافتندهمه جنگ را تیز بشتافتند. فردوسی .چیزها خواستی پنهان چنانکه ... کس خبر نداشت . (تاریخ بیهقی...