کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مکواة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مکواة
لغتنامه دهخدا
مکواة. [ م ِ ] (ع اِ) آهن داغ . ج ، مکاوی . (مهذب الاسماء). آهن داغ و در مثل است : «العیر یضرط و المکواة فی النار». (منتهی الارب ).آهن داغ یعنی قطعه آهن در آتش گرم کرده که بدان پوست را داغ کنند. (ناظم الاطباء). آهنی که با آن بدن و جز آن را داغ کنند. ...
-
واژههای همآوا
-
مکوات
لغتنامه دهخدا
مکوات . [ م ِ ] (ع اِ) مأخوذ از تازی ، داغی و ابزاری آهنین که بدان داغ می کنند. (ناظم الاطباء). مکواة. و رجوع به مکواة شود.
-
جستوجو در متن
-
مکوات
لغتنامه دهخدا
مکوات . [ م ِ ] (ع اِ) مأخوذ از تازی ، داغی و ابزاری آهنین که بدان داغ می کنند. (ناظم الاطباء). مکواة. و رجوع به مکواة شود.
-
مکاوی
لغتنامه دهخدا
مکاوی . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مِکواة. (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد). رجوع به مکواة شود.
-
مرقم
لغتنامه دهخدا
مرقم . [ م ِ ق َ ] (ع اِ) قلم .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || مکواة وآلت داغ کردن . ج ، مَراقم . (اقرب الموارد). || آنچه بوسیله ٔ آن بر نان نقش کنند. (از لسان ).
-
میسم
لغتنامه دهخدا
میسم . [ س َ ] (ع اِ) داغ آهن . (ناظم الاطباء). آهن داغ . (منتهی الارب ، ماده ٔ وس م ). داغ . || مکواة. آلت داغ . آهن که بدان داغ کنند. آنچه بدان داغ کنند. (یادداشت مؤلف ). آنچه بدان اسب و جز آن را داغ کنند. (یادداشت مؤلف ) (از اقرب الموارد) (از مت...
-
داغ
لغتنامه دهخدا
داغ . (ص ، اِ) نشان . (برهان ). علامت و نشان چیزی . سمة. (منتهی الارب ) (دهار). وسم . کدمة. دماع . (منتهی الارب ). نشان چیزی بر چیزی . چنانکه در حوض یا آب انبار گویند: داغ آب تا فلان حد پیداست ؛ یعنی نشان آب . و بعضی گفته اند داغی که می سوزانند معنی ...