کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مکنسه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مکنسه
لغتنامه دهخدا
مکنسه . [ م ِ ن َ س َ / س ِ ] (ع اِ) مکنسة. جاروب : ضمیر منیرش از خاشاک گناه به مکنسه ٔ عفو و صفح مصفی گردان . (تاریخ غازان ص 47). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
واژههای مشابه
-
مکنسة
لغتنامه دهخدا
مکنسة. [ م ِن َ س َ ] (ع اِ) جاروب . مکسحة. ج ، مکانس . (مهذب الاسماء). جاروب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جارو. مسفرة. محسرة. محوقة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
مکنسه ٔ قرشیه
لغتنامه دهخدا
مکنسه ٔ قرشیه . [ م ِ ن َس َ ی ِ ق َ شی ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مخلصه . (الفاظ الادویه ) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). اسم مخلصه است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) . و رجوع به مخلصه شود.
-
جستوجو در متن
-
مکانس
لغتنامه دهخدا
مکانس . [ م َ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ مکنَسة. (دهار) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مکنسة شود. || ج ِ مکنس . (ناظم الاطباء). رجوع به مکنس شود.
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن محمد اسکندرانی مکنی به ابن مکنسة. شاعر است . وفات وی بسال 500 هَ . ق . است . (قاموس الاعلام ترکی در کلمه ٔ ابن مکنسة).
-
محوقة
لغتنامه دهخدا
محوقة. [ م ِ وَ ق َ ] (ع اِ) مکنسه . جاروب . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن مکنسة. رجوع به اسماعیل بن محمد اسکندرانی شود.
-
شاروف
لغتنامه دهخدا
شاروف . (معرب ، اِ) معرب جاروب . جاروب . (منتهی الارب ). مکنسة. (اقرب الموارد).
-
مسفرة
لغتنامه دهخدا
مسفرة. [ م ِ ف َ رَ ] (ع ص ) تأنیث مسفر. رجوع به مسفر شود. || (اِ) جاروب و مکنسه . ج ، مَسافر. (از اقرب الموارد).
-
مکنس
لغتنامه دهخدا
مکنس . [ م ِ ن َ ] (ع اِ) جارو. جاروب : چندانکه بشویی همه دل قار چو دبه چندانکه بجویی همه تن ریش چو مکنس . اثیرالدین اخسیکتی (از امثال و حکم ص 1435).و رجوع به مکنسة شود.
-
جاروب عطار
لغتنامه دهخدا
جاروب عطار. [ ب ِ ع َطْ طا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جاروبی که عطار با آن عطرها را جمع کند. مکنسة العطار التی یجمع العطر. (اقرب الموارد).
-
عسیل
لغتنامه دهخدا
عسیل . [ ع َ] (ع ص ، اِ) مرد سخت زننده ٔ سبک دست . (منتهی الارب ). عَسِل . و رجوع به عَسِل شود. || جاروب عطار. (منتهی الارب ). جاروب عطار که آنچه با صلایه مشک سایند بدان واهم آورند. (السامی فی الاسامی ). مکنسه ٔ عطار که عطر را بدان جمع آورند. (از اقر...
-
اسم آلت
لغتنامه دهخدا
اسم آلت . [ اِ م ِ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در عربی اسم آلت بر دو قسم است : مشتق و غیرمشتق . اسم آلت مشتق از ثلاثی متعدی بنا شود و آن را سه وزن است مِفعَل ْ چون : مصبغ، مبرد. مِفْعَلة چون : مکنسة، مرملة. مِفْعال چون : مفتاح ، مقراض . لکن این او...