کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مکنت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مکنت
لغتنامه دهخدا
مکنت . [ م ُ ن َ ] (ع اِمص ، اِ) قدرت . (غیاث ) (ناظم الاطباء). مکنة. توانایی : فلک چاکر مکنت بی کرانش خرد بنده ٔ خاطر هوشیارش . ناصرخسرو.پادشاه کامران آن باشد که تدبیر کارها پیش از فوات فرصت و عدم مکنت بفرماید. (کلیله و دمنه ). چون موش با همه ٔ صغار...
-
واژههای مشابه
-
مکنت بخش
لغتنامه دهخدا
مکنت بخش . [ م ُ ن َ ب َ ] (نف مرکب ) بخشنده ٔ خواسته و ثروت و دستگاه . مکنت بخشنده . بخشنده ٔ توانگری : چنانکه جود بدان دستهای مکنت بخش ز بهر شیر ز پستان مادران اطفال .فرخی .
-
واژههای همآوا
-
مکنة
لغتنامه دهخدا
مکنة. [ م َ ن َ / م َ ک ِ ن َ ] (ع اِ) واحد مکن [ م َ / م َ ک ِ ] است . (از اقرب الموارد). رجوع به مکن شود.
-
مکنة
لغتنامه دهخدا
مکنة. [ م ُ ک َن ْ ن َ ] (ع ص ) جاریة مکنة؛ دختر پردگین کرده شده .(منتهی الارب ). دختر مستور باپرده . (ناظم الاطباء).
-
مکنة
لغتنامه دهخدا
مکنة. [ م ُ ن َ ] (ع اِمص ، اِ) قوت و شدت و سختی . (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). یقال : له مکنة؛ای قوة و شدة. (محیطالمحیط). و رجوع به مکنت شود.
-
مکنة
لغتنامه دهخدا
مکنة. [م َ ک ِ ن َ ] (ع اِ) جای باش مرغ . ج ، مَکِن . مکنات . (منتهی الارب ). آشیانه ٔ مرغ و جای باش مرغ . (ناظم الاطباء). || (اِمص ) تمکن . (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
بامکنت
لغتنامه دهخدا
بامکنت . [ م ُ / م ِ ن َ ] (ص مرکب ) که مکنت دارد. ثروتمند. پولدار. ملاک . صاحب ثروت . و رجوع به مکنت شود.
-
دست چرب
لغتنامه دهخدا
دست چرب . [ دَ چ َ ] (ص مرکب ) معاون . || صاحب مکنت . || (به اضافه ) کنایه از صاحب مکنت . || مددکننده . اعانت کننده . رجوع به این ترکیب ذیل دست شود.
-
دست چربی
لغتنامه دهخدا
دست چربی . [ دَ چ َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دست چرب . || امداد و اعانت کردن . || ثروت و مکنت . (غیاث ) (از آنندراج ).
-
مال مست
لغتنامه دهخدا
مال مست . [ م َ ] (ص مرکب ) مغرور به دولت و مکنت خود. (ناظم الاطباء) (از جانسون ).
-
انبازده
لغتنامه دهخدا
انبازده . [ اَم ْ زَ دِ / دَ ] (ص مرکب ) متکبر از مکنت و دولت و از خانوادگی . (ناظم الاطباء).
-
انباده
لغتنامه دهخدا
انباده . [ اَم ْ دَ / دِ ] (ص ) کسی که دارای جلال و تفاخر بیهوده باشد. (ناظم الاطباء). || کسی که بواسطه ٔ مکنت خود مغرور بود. (ناظم الاطباء).