کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مکمن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مکمن
لغتنامه دهخدا
مکمن . [م َ م َ ] (ع اِ) کمینگاه . (دهار). جای پنهان شدن و کمینگاه . (غیاث ) (آنندراج ). کمینگاه و جای کمین . ج ، مکامن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : سر از البرز برزد قرص خورشیدچو خون آلوده دزدی سر ز مکمن . منوچهری .چون کمان گیرد اجل با تیر او...
-
واژههای مشابه
-
دارة مکمن
لغتنامه دهخدا
دارة مکمن . [ رَ ت ُ م َم ِ ] (اِخ ) جایی است در بلاد قیس . (معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
دزدگه
لغتنامه دهخدا
دزدگه . [ دُ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف دزدگاه . مکمن دزدان . کمینگاه : اندر آن ناحیت به معدن کوچ دزدگه داشتند کوچ و بلوچ . عنصری .و رجوع به دزدگاه شود.
-
مکامن
لغتنامه دهخدا
مکامن . [ م َم ِ ] (ع اِ) ج ِ مکمن که به معنی جای پوشیده شدن است . (غیاث ) (آنندراج ). ج ِ مَکمَن . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : آنچه در طی مکامن غیب پنهان است ... (مرزبان نامه چ قزوینی ص 267). بر مکامن مکر او متجاسرگونه می گذرم . (مرزبان نامه ، ا...
-
فتاک
لغتنامه دهخدا
فتاک . [ ف ُت ْ تا ] (ع ص ، اِ) ج ِ فاتک ، دلیر.(منتهی الارب ) : روز دیگر که ترک تیغزن از مکمن افق سر برزد، تیغزنان ناپاک از فتاک اتراک مراکب گرم کردند. (جهانگشای جوینی ). رجوع به فاتک شود.
-
مراصد
لغتنامه دهخدا
مراصد. [ م َ ص ِ ] (ع اِ) ج ِ مرصد، به معنی محل نگهبانی و مراقبت و رصد است . (از متن اللغة). رصدگاهها. رجوع به مرصد شود. || مراصدالحیات ؛ مکامنها. (متن اللغة). کمین گاهها. مکمن ها.
-
دزد گاه
لغتنامه دهخدا
دزد گاه . [ دُ ] (اِ مرکب ) جای بودن دزدان . (آنندراج ). مسکن و مأوای دزدان و جایی که دزدان در آن باشند یا پنهان شوند. (از ناظم الاطباء). جایی که عادةً بدانجا دزدان و راهزنان باشند. جایی که در آنجا عادةً دزدان جای دارند و راه بر عابرین گیرند. آنجای ...
-
قرص
لغتنامه دهخدا
قرص . [ ق ُ ] (ع اِ) کلیچه . (منتهی الارب ) (مقدمة الادب زمخشری ). || گرده ٔ آفتاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به قرصة شود. ج ، قَرِصَة، اقراص ، قُرَص . (منتهی الارب ) : سر از البرز برزدقرص خورشیدچو خون آلوده دزدی سر ز مکمن . منوچهری .من کیستم ...
-
نان ریزه
لغتنامه دهخدا
نان ریزه . [ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) خرده نان . نان قطعه قطعه کرده : با آنکه قانعم چو سلیمان به مهر و ماه نان ریزه ها چو مور به مکمن درآورم . خاقانی .بدین نان ریزه ها منگر که دارد شب برین سفره که از دریوزه ٔ عیسی است خشکاری در انبانش . خاقانی .بس مور کو...
-
اجم
لغتنامه دهخدا
اجم . [ اَ ج َ ] (ع اِ) نیستانها و بیشه ٔ شیر که مکمن شیران باشد. (شعوری از محمودی ). انبوههای درختان : قلعه خالی کند از خصم زبردست به تیرهمچو خالی کند از شیر بشمشیر اجم . فرخی .صد ره فزون دیدم ترا کز قلب لشکر درشدی با گرگ تنها در اجم ، با شیر تنها د...
-
مشقی دهلوی
لغتنامه دهخدا
مشقی دهلوی . [ م َ ی ِ دِ ل َ ] (اِخ ) اسمش شیخ مکهن و از مشایخ دهلی است . اصلش از مضافات صوبه ٔ شاه جهان آباد بوده . وجودش در عهد سلطنت اکبرشاه و جهانگیراز مکمن غیب ظهور نموده . مجموعه ٔ فرخنده خصالی و صاحب پایه عالی بوده . این دو رباعی از وی قلمی ن...
-
عمادالملک
لغتنامه دهخدا
عمادالملک . [ ع ِ دُل ْ م ُ ] (اِخ ) ابوالفضل . ممدوح انوری . انوری را قصیده ای است به مطلع:چو شاه زنگ برآورد لشکر از مکمن فروگشاد سراپرده پادشاه ختن که ممدوح این قصیده در بعضی نسخ دیوان انوری «سید اجل عمادالدین ابوالفضل طورانی » و بعضی دیگر «صاحب اع...
-
خون آلوده
لغتنامه دهخدا
خون آلوده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آغشته بخون . لکه دار از خون . (ناظم الاطباء). خونین : سر از البرز برزد قرص خورشیدچو خون آلوده دزدی سر ز مکمن . منوچهری .چون آدم سر گور باز کرد پسر را سرکوفته و روی خون آلوده دید رو بر روی وی نهاد.(قصص الانبیاء ص 2...