کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مکمل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مکمل
لغتنامه دهخدا
مکمل . [ م ِ م َ ] (ع ص ) مرد کامل در نیکی و بدی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مکمل
لغتنامه دهخدا
مکمل . [ م ُ ک َم ْ م َ ] (ع ص ) تمام و کامل گردانیده شده . (غیاث ) (آنندراج ). تمام گشته و نیکوشده و کاملتر و نیکوتر. (ناظم الاطباء). تام . تمام . کامل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اگر فرض کنیم که یک هزار مرد سلاح مکمل در صحرایی جمع کنند، به بلند...
-
مکمل
لغتنامه دهخدا
مکمل .[ م ُ ک َم ْ م ِ ] (ع ص ) تمام و کامل گرداننده . (غیاث )(آنندراج ). تمام کننده . مُتِم ّ. کامل کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مجرد نسب علت بزرگی و پادشاهی نیست و الا حسب ذاتی وجوداً و عدماً مکمل ومنقص آن نتواند بود. (مرزبان نامه چ قزوینی...
-
جستوجو در متن
-
مقنطر
لغتنامه دهخدا
مقنطر. [ م ُ ق َطَ ] (ع ص ) مکمل و منه : القناطیر المقنطرة . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مکمل . (ناظم الاطباء). مکمل و گویند مُکتَّل . (از اقرب الموارد). || کامل و تمام بناشده . || طاق زده . (ناظم الاطباء).
-
سجاکند
لغتنامه دهخدا
سجاکند. [ س َ ک َ ] (ص ) کسی را گویند که مکمل و مسلح شده باشد. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
منقص
لغتنامه دهخدا
منقص . [ م ُ ن َق ْ ق ِ ] (ع ص ) ناقص کننده . مقابل مکمل : مجرد نسب ، علت بزرگی و پادشاهی نیست والا حسب ذاتی وجوداً و عدماً مکمل ومنقص آن نتواند بود. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 162).
-
سجاکنده
لغتنامه دهخدا
سجاکنده . [ س َ ک َ دَ / دِ ] (ص ) مکمل و مسلح . (آنندراج ) (رشیدی ) (جهانگیری ).
-
آدم پیرا
لغتنامه دهخدا
آدم پیرا. [ دَ ] (اِخ ) مصوِّر. نامی از نامهای خدای تعالی . || (نف مرکب ) مرشد کامل و مکمل . (برهان ).
-
نعل بسته
لغتنامه دهخدا
نعل بسته . [ ن َ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نعل زده .(برهان قاطع) (آنندراج ). کنایه از اسپ ساخته و آراسته و مهیای سواری . مکمل یراق . رجوع به نعل زده شود.
-
ذوالنویرة
لغتنامه دهخدا
ذوالنویرة. [ ذُن ْ ن ُ وَ رَ ] (اِخ ) لقب عامربن عبدالحرث شاعر. || لقب مکمل بن دوس قواس یا کمانساز. || لقب متمم بن نویرة صحابی است و او وبرادرش مالک بن نویرة هر دو شاعرند. (منتهی الارب ).
-
اشارد
لغتنامه دهخدا
اشارد. [ اِ ] (اِخ ) یکی از مورخین انگلستان . مولد وی سنه ٔ 1671 م . و وفات بسال 1730 م . او تاریخ مکمل انگلستان را نوشته و بعض آثار دیگر از وی بیادگار مانده است .
-
اشلوسر
لغتنامه دهخدا
اشلوسر. [ اِ ل ُ س ِ ] (اِخ ) (1776 - 1861 م .). یکی از مورخان معروف آلمان بود که تاریخ مکمل ازمنه ٔ قدیم و نیز تاریخ قرن 18 م . را نگاشت . تاریخ عمومی بزرگی هم تألیف کرد که به اکمال آن موفق نشد.
-
پارالی پومن
لغتنامه دهخدا
پارالی پومن . [ م ِ ] (اِخ ) نامیست که وولگات بر دو کتاب تاریخی عهد عتیق مکمل کتاب پادشاهان داده است و در آن دو وقایعی که مورخان یاد نکرده انداز ابتدای جهان تا پایان اِسارت بابلیان آمده است .
-
حسین
لغتنامه دهخدا
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن مطیر اسدی بن مکمل مولای بنی اسد. احوال او در معجم الادباء ج 4 ص 97 و الموشح ص 230 و زرکلی و البیان و التبین جاحظ ج 2 ص 139 آمده است و در فهرست ابن الندیم گوید: اشعار وی نزدیک صد ورقه است .