کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مکث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مکث
لغتنامه دهخدا
مکث . [ م َ ] (ع اِمص ) درنگ و انتظار. (ناظم الاطباء). ایست . تربص . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : وز غلو خلق و مکث و طمطراق تافت بر آن مار خورشید عراق . مولوی .مکث زر پیش تو چون مکث جنب در مسجدهست در مذهب مفتی سخای تو حرام . وحشی .- طول المکث ؛ درن...
-
مکث
لغتنامه دهخدا
مکث . [ م َ / م ِ / م ُ /م َ ک َ ] (ع مص ) درنگ کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (ترجمان القرآن ). درنگ کرن و انتظار نمودن . مکیثی [ م ِ ک کی ثا ] . مِکّیثا. مُکوث . مُکثان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
مکث
لغتنامه دهخدا
مکث . [ م ِ / م ُ / م َ ] (ع اِمص ) درنگ . (منتهی الارب ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). درنگ با انتظار. (از اقرب الموارد).- علی مکث ؛ بادرنگ و بامدت . (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
مکس
لغتنامه دهخدا
مکس . [ م َ ](ع اِ) باج و عشر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). باج و خراجی که راه داران می گیرند. ج ، مکوس . (ناظم الاطباء). باج . (از اقرب الموارد). مالی که از تجار در مراصد گیرند. گمرک . عوارض . باج . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : این خطاب با اصحاب مکس ...
-
مکس
لغتنامه دهخدا
مکس . [ م َ ک ِ ] (اِ) به معنی باج و دستوری و راهداری و امثال آن باشد و آن را مکیس هم می گویند. (برهان ). رسوم و دستوری و باج و راهداری و مانند آن . (ناظم الاطباء). عربی است .(حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
مکس
لغتنامه دهخدا
مکس . [ م ُ ](اِخ ) موضعی است در ارمنستان از ناحیت بسفرجان به نزدیک قالیقلا. (ازمعجم البلدان ). قصبه ای است در ولایت وان ، ناحیتی است کوهستانی . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
جستوجو در متن
-
مکثان
لغتنامه دهخدا
مکثان . [ م ُ ] (ع مص ) مکث . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به مکث شود.
-
مکیث
لغتنامه دهخدا
مکیث . [ م َ ] (از ع ،اِمص ) مکث و درنگ . (ناظم الاطباء). تلفظ عامیانه ٔ مکث عربی به معنی درنگ کردن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).- مکیث کردن ؛ مکث کردن و درنگ نمودن و تأخیر کردن باشد. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
-
مکوث
لغتنامه دهخدا
مکوث . [ م ُ ] (ع مص ) درنگ کردن و انتظار نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مکث . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مکث شود.
-
مکیثاء
لغتنامه دهخدا
مکیثاء. [ م ِک ْ کی ] (ع مص ) درنگ کردن و انتظار نمودن . مِکّیثی ̍. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). مکث . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مکث شود.
-
مکت
لغتنامه دهخدا
مکت . [ م َ ] (ع مص ) مقیم شدن به جایی . (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). لغتی است در مکث و یا ابدال آن . (از اقرب الموارد).
-
پوز
لغتنامه دهخدا
پوز. [ پُز ] (فرانسوی ، اِ) پُز. مأخوذ از کلمه ٔ فرانسوی مصطلح در موسیقی . مکثی که برابر یک ضرب باشد. || علامتی که این مکث را برساند.
-
لبث
لغتنامه دهخدا
لبث . [ ل َ ] (ع مص ، اِمص ) مکث . پاییدن . پای داشتن . مقابل سرعت و شتاب . درنگ . درنگی . انتظار. دیر کردن . درنگ کردن . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن جرجانی ). مکث کردن . لباث . (منتهی الارب ). لباثة. لبیثة. (منتهی الارب ) : ابوعلی کس فرستاد و گفت ...