کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مکتوم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مکتوم
لغتنامه دهخدا
مکتوم . [ م َ] (ع ص ) پوشیده . (غیاث ) (آنندراج ). پنهان و پوشیده .(ناظم الاطباء). پنهان داشته . نهان داشته : تا که اسرار قدر در تتق پرده ٔ غیب ز اطلاع بشر و علم ملک مکتوم است .جمال الدین عبدالرزاق (دیوان چ وحید دستگردی ص 65).وقت آن شد ای شه مکتوم سی...
-
واژههای مشابه
-
ابن مکتوم
لغتنامه دهخدا
ابن مکتوم . [ اِ ن ُ م َ ] (اِخ ) تاج الدین ابومحمد احمدبن عبدالقادربن احمدبن مکتوم قیسی ، فقیه حنفی نحوی لغوی . شاگرد ابن نحاس و ابوحیان .مولد او682 هَ . ق . او راست : شرح کافیه ٔ ابن حاجب . شرح شافیه . شرح الفصیح . الدرر اللقیط من البحر المحیط. الج...
-
ام مکتوم
لغتنامه دهخدا
ام مکتوم . [ اُم ْ م ِ م َ ] (اِخ ) از زنان صحابی بوده . (از الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 283).
-
جستوجو در متن
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْدی ] (اِخ ) احمدبن عبدالقادربن مکتوم قیسی حنفی . رجوع به احمدبن ... و ابن مکتوم در همین لغت نامه شود.
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) ابومحمد احمدبن عبدالقادربن احمدبن مکتوم قیسی . رجوع به ابن مکتوم و احمدبن عبدالقادر در همین لغت نامه شود.
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) احمدبن عبدالقادربن احمد. معروف به ابن مکتوم . رجوع به احمد... و رجوع به ابن مکتوم ... شود.
-
نامکتوم
لغتنامه دهخدا
نامکتوم . [ م َ ] (ص مرکب ) آشکار. که پوشیده و مکتوم و در پرده نیست .
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) احمدبن محمدبن عبدالقادر بعضی نسب ابن مکتوم را احمدبن محمدبن عبدالقادر نوشته اند. رجوع به ابن مکتوم و احمدبن عبدالقادربن احمد شود.
-
مکتومة
لغتنامه دهخدا
مکتومة. [ م َ م َ ] (ع ص ) تأنیث مکتوم . رجوع به مکتوم و رجوع به ماده ٔ قبل شود. || روغن به زعفران یا به وسمه آمیخته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
شاحن
لغتنامه دهخدا
شاحن . [ ح ِ ] (ع ص ) پُر. گویند: مرکب شاحن ؛ ای مشحون ، چون کاتم بمعنی مکتوم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن مکتوم . رجوع به احمدبن عبدالقادربن احمد... شود.
-
ظالم
لغتنامه دهخدا
ظالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن مکتوم کلابی انباری ، مکنی به ابوزکریا. ابوالقاسم بن الثلاج حدیث کرد از احمدبن محمدبن مسروق الطوسی و او از ظالم بن مکتوم که وی مردی حداد بوده و در انبار سماع حدیث کرده است . رجوع به تاریخ بغداد چ مصر ج 9 ص 369 شود.
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن مکتوم . وی از مریدان ابوبکر وراق بود، از بلخ و گفته های وی به یاد داشتی و پیوسته از او سخن گفتی . (نفحات الانس جامی ص 81).