کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مکبر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مکبر
لغتنامه دهخدا
مکبر. [ م َ ب َ ] (ع مص ) کلان سال گردیدن . کِبَر. (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
-
مکبر
لغتنامه دهخدا
مکبر. [ م َ ب ِ ] (ع اِمص ) بزرگ سالی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). علته مَکبَرة و مَکبُرة و مَکبِر؛ بزرگ سال و سالخورده گردید. (از اقرب الموارد).
-
مکبر
لغتنامه دهخدا
مکبر. [ م ُ ک َب ْ ب َ ](ع ص ) در اصطلاح علم صرف ، خلاف مصغر باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). اسم بزرگ شده . ضد مصغر. (ناظم الاطباء). اسمی که تصغیر نشده باشد. و رجوع به مصغر شود.
-
مکبر
لغتنامه دهخدا
مکبر. [ م ُ ک َب ْ ب ِ ] (ع ص ) تکبیرگوینده در نماز جماعت . (ناظم الاطباء). آن که در نمازهای جماعت به آواز بلند تکبیر گوید تا مأمومان از رکوع و سجود و قیام و قعود امام آگاه گردند. تکبیرگوی در مسجد و آن کسی است که قیام و قعود امام را به مأمومین اعلا...
-
جستوجو در متن
-
کبر
لغتنامه دهخدا
کبر. [ ک ِ ب َ ] (ع مص ) به بزرگی غلبه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). در قدر بزرگ شدن . کُبر. کبارة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به کبر و کبارة شود. || بزرگ گردیدن و کلان و تن دار شدن . (منتهی الارب ). || پیر و فرتوت شدن آدمی و جانور در سن . مَ...
-
مکبح
لغتنامه دهخدا
مکبح . [ م ُ ک َب ْ ب َ ] (ع ص ) بلند و مکبر و گویند انه لمکبح ؛ ای شامخ . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). شامخ و عالی . مُکبَح . (از اقرب الموارد).
-
بزرگ سالی
لغتنامه دهخدا
بزرگ سالی . [ ب ُ زُ ](حامص مرکب ) کلانسالی . (ناظم الاطباء). کبرة. مکبرة. مکبر. (منتهی الارب ). بزرگ سال بودن . سالخورده بودن .
-
کبر
لغتنامه دهخدا
کبر. [ ک ِ ب َ ] (ع مص ) به زاد برآمدن . (زوزنی ). به زاد برآمدن یعنی بزرگ ساله شدن . (یادداشت مؤلف ). بزرگ گردیدن و کلان و تن دار شدن . کلان سال گردیدن . (منتهی الارب ). کُبر. کَبارَة. مَکبَر.
-
مکبرة
لغتنامه دهخدا
مکبرة. [ م َ ب َ رَ / م َ ب ُ رَ ] (ع اِمص ) بزرگ سالی . (منتهی الارب ). کلان سالی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مَکبِر شود.
-
حجیر
لغتنامه دهخدا
حجیر. [ ح ُ ج َ ] (اِخ ) ابن ابی حجیر هذلی یا حنفی ، و او را حُجر نیز گویند. طبرانی از طریق عکرمةبن عمار از محشی پسر حجیر از پدرش حجیر نقل کند که حدیثی از پیغمبر در حجةالوداع شنیدم . ابن مندة نیز آنرا آورده و عبدان گوید: حجر پدر محشی است و آنرا بی تص...
-
ابوالحسن
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) علی بن عمربن محمدبن الحسن الحربی القزوینی . یکی ازکبار صالحین . اصل او از قزوین و مولد وی بمحرم سال 360 هَ . ق . در بغداد بود. قرآن را بقراآت نزد ابوحفص کنانی و غیر او درست کرد، و نحو از ابوالفتح بن جنی فراگرفت ...
-
زبر
لغتنامه دهخدا
زبر. [ زَ ] (ع ص ) قوی . (منتهی الارب ). نیرومند و سخت . (المنجد) (متن اللغه ). سخت . (دهار). نیرومند و شدید از مردان را گویند و این کلمه مکبرزُبَیر است . و در حدیث صفیه دختر عبدالمطلب آمده :کیف وجدت زبرا، اَ اَقطا و تمرا.او مشمعلاً صقرا. (تاج العروس...
-
خیامی
لغتنامه دهخدا
خیامی . [ خ َی ْ یا ] (اِخ ) لقب دیگر خیام شاعر و فلکی معروف ایران است . علماء عصر وی او را گاه دستور و گاه امام و گاه حکیم و حجةالحق و فیلسوف می نامیده اند. (یادداشت مؤلف ). در حواشی چهارمقاله ٔ عروضی شرح زیر درباره ٔ خیامی بقلم میرزا محمدخان قزوین...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م ِ ] (اِخ ) ابن علی بن ثابت بن احمدبن مهدی الخطیب . مکنی به ابوبکر و معروف به خطیب بغدادی . او خطیبی حافظ و یکی از مشاهیر ائمه ٔ ادب و بسیار تصنیف و از متبرزین حفاظ است و دیوان محدثین بوی ختم شده است و او از شیوخ عصر خویش به بغداد و بصره ...