کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مکاره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مکاره
لغتنامه دهخدا
مکاره . [ م َ رَ / رِ / م َک ْ کا رَ / رِ ] (از روسی ، اِ) بازار سالیانه . بازار موسمی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مأخوذ از کلمه ٔ «ماکاریوسکایا یارمارکا» روسی یعنی بازار سالیانه ٔ قدیس ماکاریوس . بازاری که سالی یک بار در محلی معین به مدت چند روز...
-
مکاره
لغتنامه دهخدا
مکاره . [ م َ رِه ْ ] (ع اِ) ج ِ مکرهة. (ناظم الاطباء). ج ِ مَکرَه . آنچه انسان آن را ناپسند دارد و بر او سخت و دشوار باشد و در حدیث است : «اسباغ الوضوء علی المکاره » و مراد از آن وضو ساختن است با وجود عوامل سخت و دشوار. (از ذیل اقرب الموارد). سختیها...
-
مکاره
لغتنامه دهخدا
مکاره . [ م َک ْ کا رَ / رِ ] (ع ص ) زن بسیار مکرکننده . (غیاث ) (آنندراج ). زن پرمکر و پرحیله . (ناظم الاطباء) : کیست دنیا زنی است مکاره چیست در خانه ٔ زن غدار. خاقانی .ایمن مشو ز محنت دنیا که این عجوزمکاره می نشیند و محتاله می رود.حافظ.
-
واژههای مشابه
-
بازار مکاره
لغتنامه دهخدا
بازار مکاره . [ رِ م َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) بازاری که در مدت چند روز در محلی برپا شود و بازرگانان از نقاط مختلف کشورهای متعدد کالاهای خود را بدانجا آورند ودر معرض نمایش و فروش گذارند. رجوع به مکاره شود.
-
دار مکاره
لغتنامه دهخدا
دار مکاره . [ رِ م َ رِه ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) این جهان . دنیا که سرای زشتی هاست .
-
جستوجو در متن
-
محتالة
لغتنامه دهخدا
محتالة. [ م ُ ل َ ] (ع ص ) مؤنث محتال . زن حیله گر و مکاره . (غیاث ) (آنندراج ) : از ره مرو به عشوه ٔ دنیا که این عجوزمکاره می نشیند و محتاله میرود.حافظ.
-
سپیدچشم
لغتنامه دهخدا
سپیدچشم . [ س َ / س ِ چ َ / چ َ ](ص مرکب ) خیره . لجوج . بی حیا : مکاره ای است اندر خشم ، سیاه کاره ای سپیدچشم . (جهانگشای جوینی ).
-
خلابة
لغتنامه دهخدا
خلابة. [ خ َل ْ لا ب َ ] (ع ص ) زن فریبنده و مکاره و دروغگو. مؤنث خلاب .(از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
مستصرف
لغتنامه دهخدا
مستصرف . [ م ُ ت َ رِ] (ع ص ) نعت فاعلی از استصراف . برگردانیدن خواهنده .(آنندراج ). درخواست کننده از خداوند که مکاره را از او دور کند. (اقرب الموارد). رجوع به استصراف شود.
-
مکرهة
لغتنامه دهخدا
مکرهة. [ م َ رَ هََ / م َ رُ هََ ] (ع مص ) کُره . کَره .کراهت . کراهیت . ناپسند داشتن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ) سختی و ناپسندی . ج ، مکاره . (ناظم الاطباء).
-
استصراف
لغتنامه دهخدا
استصراف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برگردانیدن خواستن ، چنانکه از خدای تعالی مکاره را. بگردانیدن خواستن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). برگردانیدن خواستن . (منتهی الارب ).
-
تاکرای
لغتنامه دهخدا
تاکرای . [ ک ِ ] (اِخ ) رمان نویس انگلیسی (1811- 1863 م .). وی در کلکته متولد شد، یکی از آثارش بازار مکاره ٔ خودنماییهای «هنری اسموند» میباشد، در آثارش زنندگی و استهزاء آزاردهنده ای وجود دارد. از آن جمله استهزاء بیرحمانه ای است که از معایب جامعه ٔ مع...
-
وساوس
لغتنامه دهخدا
وساوس . [ وَ وِ ] (ع اِ) ج ِ وسواس ، به معنی اندیشه ٔ بد و آنچه در دل گذرد. (آنندراج ) (غیاث اللغات )(اقرب الموارد). || ج ِ وسوسه : خدای عزوجل از تنش بگردانادمکاره دوجهان و وساوس خناس . منوچهری .خواهی که شود رسته روانت ز جهنم در مدح علی کوش که رستی ز...