کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مکاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مکاء
لغتنامه دهخدا
مکاء. [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کلاردشت شهرستان نوشهر است که 325 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ، ج 3).
-
مکاء
لغتنامه دهخدا
مکاء. [ م ُ ] (ع اِ) صفیر و سوت . (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ قبل معنی اول شود.
-
مکاء
لغتنامه دهخدا
مکاء. [ م ُ ] (ع مص ) شخولیدن یعنی بانگی که از میان دو لب آیدچون آواز سرنای . مَکْوْ. (ترجمان القرآن ): مکامکواًو مکاء؛ شخولید به دهن و بانگ کرد و انگشتان را به هم در کرده دمید تا آوازی برآید، منه قوله تعالی : و ماکان صلاتهم عند البیت الا مکاء و تصدی...
-
مکاء
لغتنامه دهخدا
مکاء. [ م ُک ْ کا ] (ع اِ) شبان فریب و آن مرغی است . (دهار). شبان فریب . (زمخشری ). مرغی است . ج ، مکاکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرغی کوچک که در باغها می خواند. (ناظم الاطباء). پرنده ای است سفید که در حجاز باشد و بسیار بانگ زند، و آن مأخوذ از م...
-
جستوجو در متن
-
شیخولیدن
لغتنامه دهخدا
شیخولیدن . [ دَ ] (مص ) بانگ کردن از دو لب چون آواز سرنای . مکاء. (دستوراللغة).
-
مکاکی
لغتنامه دهخدا
مکاکی . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مکّوک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مکوک شود. || ج ِ مُکّاء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مکاء شود.
-
تزقیب
لغتنامه دهخدا
تزقیب . [ ت َ ] (ع مص ) در آواز درآوردن مکاء را و آن مرغی است خوش آواز. (منتهی الارب ) (ازناظم الاطباء). در آواز درآوردن مکاء و آن پرنده ای است . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
-
صفیر برآوردن
لغتنامه دهخدا
صفیر برآوردن . [ ص َ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) سوت زدن . صفیر کشیدن . سوت کشیدن . مُکاء. بشخولیدن . شخولیدن .
-
ماکی
لغتنامه دهخدا
ماکی . (ع ص ) شخولنده به دهن و بانگ کننده . (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). و رجوع به «مکو» و «مکاء» شود.
-
شخیوه کردن
لغتنامه دهخدا
شخیوه کردن . [ ش َ وَ / وِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) صفیر زدن . ازمیان دو لب بانگ و آوا برآوردن با بیرون فرستادن هوای داخل ریه . مکاء. مَکْوْ. شخولیدن . بانگی که از میان دو لب آید چون آواز سرنای . (از ترجمان القرآن ).
-
مکو
لغتنامه دهخدا
مکو. [ م َک ْوْ ] (ع مص ) شخولیدن یعنی بانگ کردن . (دهار). شخیوه کردن یعنی بانگی که از میان دو لب بیرون آید چون آواز سرنا. (ترجمان القرآن ). مُکاء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مکاء شود. || (اِ) سوراخ روباه و خرگوش و مان...
-
شبان فریب
لغتنامه دهخدا
شبان فریب . [ ش ُ / ش َ ف َ ] (نف مرکب ) فریبنده ٔ شبان . از راه برنده ٔ چوپان . || (اِ مرکب ) نام مرغی است کوچک شبیه به باشه و بعضی گویند شبیه به فراشتروک است و بعضی مرغ عیسی را شبان فریبک خوانند. مجملاً گویند چنان بر روی زمین نشیند که هرکس او را بب...
-
اخرج
لغتنامه دهخدا
اخرج . [ اَ رَ ] (ع ص ) سیاه و سپید. (تاج المصادر بیهقی ): کبش اخرج ؛ کبش ٌ فیه بیاض و سواد. گوسفند سیاه و سفید. (مهذب الاسماء). قچقار ابلق . و کذلک ظلیم ٌ اخرج ؛ شترمرغ ابلق . مؤنث : خَرْجاء. || (اِ) نام مرغی است و آن را مُکاء نیز گویند.
-
صفیر زدن
لغتنامه دهخدا
صفیر زدن . [ ص َ زَ دَ ] (مص مرکب ) شخولیدن . سوت زدن . سوت کشیدن . مکاء : چون صفیری بزند کبک دری در هزمان بزند لقلق بر کنگره بر ناقوسی . منوچهری .اسبی که صفیرش نزنی می نخورد آب نه مرد کم از اسب و نه می کمتر از آبست . منوچهری .گر شیرخواره لاله ٔ سرخس...