کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مژه ور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مژه ور
لغتنامه دهخدا
مژه ور. [ م ُ / م ِ ژَ / ژِ وَ ](ص مرکب ) صاحب مژه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
واژههای مشابه
-
گل مژه
لغتنامه دهخدا
گل مژه . [ گ ُ م ُ ژَ / ژِ ](اِ مرکب ) دانه یا جوشی که در پلک چشم بوجود آید.
-
آب مژه
لغتنامه دهخدا
آب مژه . [ ب ِ م ُژَ / ژِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اشک : من شسته به نظاره و انگشت همی گزوآب مژه بگشاده و غلطان شده چون گوز.سوزنی .
-
مژه دار
لغتنامه دهخدا
مژه دار. [ م ُ / م ِ ژَ / ژِ ] (نف مرکب ) دارای مژه . دارنده ٔ مژه . || مژکدار. رجوع به مژکدار شود.
-
مژه داران
لغتنامه دهخدا
مژه داران . [ م ُ / م ِ ژَ / ژِ ] (اِ مرکب ) دارندگان مژه . که دارای مژه هستند. || مژکداران . رجوع به مژکداران شود.
-
چند مژه خواب کردن
لغتنامه دهخدا
چند مژه خواب کردن . [ چ َ م ُ ژَ / ژِ خوا / خا ک َ دَ ] (مص مرکب ) بعد از رنج ِ بیخوابی کشیدن قدری خوابیدن . (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
مشعله وار
لغتنامه دهخدا
مشعله وار. [ م َ ع َ ل َ / ل ِ] (ص مرکب ) همچون مشعل سوزان و شعله ور : ما و خاک و پی وادی سپران کز تَف و نم آهشان مشعله وار و مژه سقا بینند.خاقانی (چ عبدالرسولی ص 90).
-
نقاش
لغتنامه دهخدا
نقاش . [ ن َق ْ قا ] (ع ص ) نگارگر. (مهذب الاسماء). نگارنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نگارکننده . (دهار). مزوّق . (دهار). صانع نقش . (از اقرب الموارد). آنکه نقش می کند و تصویر می کشد. مصوّر. صورتگر. چهره پرداز. چهره گشا. چهره گشای ....
-
مخالفت
لغتنامه دهخدا
مخالفت . [ م ُ ل َ ف َ ] (ع مص ، اِمص ) به معنی خلاف کردن ، مقابل موافقت . (غیاث ).اختلاف و عدم موافقت . منازعت . ضدیت . عداوت و دشمنی ونفاق . (ناظم الاطباء) : چون معدان والی مکران گذشته شد میان دو پسرش عیسی و بوالعسکر مخالفت افتاد. (تاریخ بیهقی چ اد...
-
خدنگ
لغتنامه دهخدا
خدنگ . [ خ َ دَ ] (اِ) درختی است بسیار سخت که از چوب آن نیزه و تیر و زین اسب سازند و تیر خدنگ و زین خدنگ به این اعتبار گویند. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). درختی است که چوب آن نهایت محکم و صاف و راست باشد چون اکثر از چوب آن تیر می سازند. لهذا مج...
-
ذوالفقار شیروانی
لغتنامه دهخدا
ذوالفقار شیروانی . [ذُل ْ ف َ رِ شیر ] (اِخ ) سیدی است فاضل و کامل و معاصر حکیم خاقانی شروانی و فلکی شروانی و جمال الدین اصفهانی . ظهورش در زمان دولت خوارزمشاهیان و نام نامیش سیدقوام الدین حسین بن صدرالدین علی بوده و مداحی یوسف شاه لر که از جانب اباق...
-
شعر
لغتنامه دهخدا
شعر. [ ش َ] (ع اِ) موی خواه موی انسان باشد و یا دیگر حیوانات سوای شتر و گوسپند. ج ، اَشعار، شُعور، شِعار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). موی آدمی و غیره . (غیاث اللغات ). بزموی . (مهذب الاسماء) (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 61). شعرة یکی ، و گا...
-
هار
لغتنامه دهخدا
هار. (اِ) در سانسکریت هاره (مروارید، حلقه ٔ مروارید، گردن بند) از ریشه ٔ «هره » (بردن ، پوشیدن ، گرفتن ). پشتو «هار» (گردن بند، حلقه ). هار، رشته ٔ مروارید بود : از آن قبل را کردند هار مرواریدکه درّ ضایع بودی اگر نبودی هار.(از لغت فرس صص 159 - 160).(...