کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مژدگانی دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مژدگانی دادن
لغتنامه دهخدا
مژدگانی دادن . [ م ُ دَ / دِ دَ ] (مص مرکب ) بُشر. بُشری ̍. ابشار. (تاج المصادر). تبشیر. مشتلق دادن . مژده لق دادن . مشتلقانه دادن . عطیه ای یا مالی به آورنده ٔ خبرخوش دادن . دادن عطیه ای به بشیر. دادن چیزی به مژده ور : ناداده مژدگانی و نادیده مژده و...
-
جستوجو در متن
-
تبشیر
لغتنامه دهخدا
تبشیر. [ ت َ ] (ع مص ) خبری دادن که در آن شادمانی بود. (تعریفات جرجانی ). مژدگان دادن . (تاج المصادر بیهقی ). مژدگانی دادن . (زوزنی ). مژده دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء).
-
مژدگان دادن
لغتنامه دهخدا
مژدگان دادن . [ م ُ دَ / دِ دَ ] (مص مرکب ) تباشر. (دهار). تبشیر. (تاج المصادر بیهقی ). بشارت دادن . مژده دادن . خبر خوش دادن . || مژدگانی دادن : دل از من رفت اگر یابم نشانش دهم این خسته جان را مژدگانش .(ویس و رامین ).
-
بشور
لغتنامه دهخدا
بشور. [ ب ُ ] (ع مص ) مژده دادن کسی را. (آنندراج ). مژدگانی دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). و رجوع به بشر و بشارة شود.
-
نبید
لغتنامه دهخدا
نبید. [ن ُ ] (اِ) بر وزن و معنی نوید است که مژدگانی و خبرخوش باشد. (برهان قاطع). نوید. خبر خوش . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (از جهانگیری ) (انجمن آرا). مژدگانی . (ناظم الاطباء). آگهی خوش . مژده . بشارت . (فرهنگ خطی ).- نبید دادن ؛ خبر خوش دادن . امیدو...
-
بشری
لغتنامه دهخدا
بشری . [ب ُ را ] (ع ص ) مژده . قوله تعالی : یا بشری هذا غلام (قرآن 19/12) مثل عصای و در تثنیه یا بُشرَیی گویند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مژده و بشارت . (غیاث ): بشارت . و بشراک و بشری لک . دعا است . (از اقرب الموارد). و ما جعله اﷲ الابشری ... (...
-
نورهان
لغتنامه دهخدا
نورهان . [ ن َ / نُو رَ ] (اِمرکب ) نوراهان . (رشیدی ) (جهانگیری ) (برهان ) (آنندراج ). نورهانی . (برهان قاطع) (رشیدی ). ره آورد که برای دوستان آرند. (از رشیدی ). تحفه . سوغات . (غیاث اللغات ). چیزی که شخص به رسم تحفه و ارمغان از جائی بیاورد.(برهان ق...
-
بشارت
لغتنامه دهخدا
بشارت . [ ب ِ رَ ] (ع اِمص ) بشارة. بشاره مأخوذ از تازی . مژدگانی . (منتهی الارب ) (زوزنی ) (مهذب الاسماء). مژدگانی و خبر خوش . (ناظم الاطباء). مژده و با لفظ نمودن و دادن و زدن مستعمل است . (از آنندراج ). مژده دادن . (مؤید الفضلاء). خبر خوش . (غیاث...
-
دلگرانی
لغتنامه دهخدا
دلگرانی . [ دِ گ ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دلگران . دلگران بودن . رنجیدگی . آزردگی . (ناظم الاطباء). عتاب . رنجش . کدورت . کینه : هر آن دلگرانی کز آن داشتم بدین ای پسر از تو بگذاشتم . شمسی (یوسف و زلیخا).اگر چند زو مهربانی نداشت بجز درد و جز دلگ...
-
نوید
لغتنامه دهخدا
نوید. [ ن ُ ] (اِ) خبر خوش . (رشیدی ) (جهانگیری ) (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (انجمن آرا) (آنندراج ). مژده . (اوبهی ) (برهان قاطع). مژدگانی . هرچیز که سبب خوشحالی شود. (برهان قاطع). مژده دادن به هر چیزی که باشد. (فرهنگ خطی ). خوش خبری . بشارت . هرچیز...
-
دلخوشی
لغتنامه دهخدا
دلخوشی .[ دِ خوَ / خ ُ ] (حامص مرکب ) سرور. شادمانی . شعف . شادی . مسرت . انبساط. فرح . (ناظم الاطباء) : نه ایم آمده ازپی دلخوشی مگر کزپی رنج وسختی کشی . نظامی .ای بسا خواب کو بود دلگیرو اصل آن دلخوشیست در تعبیر. نظامی .ز دنیا چه دید او بدان دلکشی که...
-
راه زدن
لغتنامه دهخدا
راه زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) قطع راه کردن . غارت کردن و تاراج نمودن در راه . (ناظم الاطباء). لخت کردن کاروانیان در سفر. قطع طریق . (یادداشت مؤلف ). تاراج نمودن اموال و اسباب مسافران و گمراه کردن آنها. (از آنندراج ) (ارمغان آصفی ) (بهار عجم ). فریب...
-
مژده
لغتنامه دهخدا
مژده . [ م ُ دَ / دِ ] (اِ) بشارت . خبر خوش . (ناظم الاطباء) (برهان ) (غیاث ) (انجمن آرا). نوید. شادی و خوشحالی . (ناظم الاطباء) (برهان ). خبر خوش و با لفظ دادن و رساندن و فرستادن و رسیدن و آمدن و آوردن و بردن و یافتن و شنیدن مستعمل است . (آنندراج )....
-
کلاه
لغتنامه دهخدا
کلاه . [ ک ُ ] (اِ) چیزی که از پوست و پارچه ٔ زربفت و غیره دوزند و برسرگذارند. (برهان ) (آنندراج ). سربند و هرچیزی که از پارچه و پوست و نمد و زربفت و تیرمه و جز آن سازند و جهت پوشش برسرگذارند. (ناظم الاطباء). وجه اشتقاق آن بدرستی معلوم نیست . در کردی...