کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مچی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مچی
لغتنامه دهخدا
مچی . [ م َ ] (اِ) تخم مرغ که به نشانه ، در لانه یا در غیر آنجا گذارند تا مرغ هربار بر روی آن تخم گذارد (مصطلح طالقان قزوین ). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مچر و مچیل شود.
-
مچی
لغتنامه دهخدا
مچی . [ م ُ ] (ص نسبی ) منسوب به مچ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- ساعت مچی ؛ ساعت که به مچ دست بندند. (یادداشت ایضاً).|| (اِ) نوعی شیرینی که از آرد گندم و شکر و روغن دنبه کنند. قسمی نان شیرین و چرب به اندازه ٔ یک مشت . اَگِردَک . (یادداشت به خط مر...
-
واژههای مشابه
-
ساعت مچی
لغتنامه دهخدا
ساعت مچی . [ ع َ ت ِ م ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی ساعت کوچک که آن را به مچ دست بندند.
-
جستوجو در متن
-
ساعت زنانه
لغتنامه دهخدا
ساعت زنانه . [ ع َ ت ِ زَ ن َ / ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ساعتهای کوچک ظریف مچی که زنان دارند.
-
مچر
لغتنامه دهخدا
مچر. [ م َ چ ِ ] (اِ) یک دانه تخم که در جایی نهند تا سپس همیشه مرغ در آنجا تخم گذارد. نشانه . فال . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مچی و مچیل شود.
-
مچیل
لغتنامه دهخدا
مچیل . [ م َ ] (اِ) به لهجه ٔ مردم طهران ، تخمی که در جایی نهند تا مرغ همیشه بدانجا تخم نهد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مچی [ م َ ] و مچر شود.
-
قردامینی
لغتنامه دهخدا
قردامینی . [ ق َ ] (معرب ، اِ) رستنیی باشد که آن را سیسنبر گویند، و آن پیوسته در آب روید مانند قرةالعین و بدان سبب حُرْف الماء خوانندش . (آنندراج ). نعنای آبی . (ناظم الاطباء). سین . حُرْف الماء. مچی . ماماچم چم . سیسنفریون . اوتره .
-
جزرالغراب
لغتنامه دهخدا
جزرالغراب . [ ج َ زَ رُل ْ غ ُ ] (ع اِ مرکب ) جزرالشیطان . رجل الغراب . رجل العقارب . رجل الزرزور. رجل العقعق . رجل الراعی . رجل الطیر. حشیشةالبرص . قازایاغی . قزاقی (در تداول عامه ). پاکلاغی . چنگ کاک . پای کلاغ . زرقون . موچه . موجه . یملک . یملیک ...
-
اگردک
لغتنامه دهخدا
اگردک . [ اَ گ ِ دَ ] (اِ) اگرده . نانی بدین صورت باندازه ٔ مشتی کوکک از آرد گندم و چربوی دُنبه و بی شکر و گاهی با شکر. قسمی نان مخروطی چون مچ بسته ای و روغن آن از چربوی دنبه و پیه کنندنه روغن . نوعی نان شیرین شبیه به قطاب اندازه ٔ محتوی یک مشت گره ک...
-
اآطریلال
لغتنامه دهخدا
اآطریلال . [ اَ طِ ] (اِ) آطریلال . اطریلال . طریلال . لغتی است بربری وبه عربی آنرا رجل الطیر گویند و ما امروز آنرا قازایاغی نامیم و نام فارسی آن : پاکلاغی ، چنگ کاک ، پای کلاغ ،زرقون ، موچه ، موجه ، یملک ، یملیک ، مچی است ، و نامهای دیگر آن به عربی ...
-
حرف الماء
لغتنامه دهخدا
حرف الماء. [ ح ُ فُل ْ ] (ع اِ مرکب ) آب تره . اوتره . سیسنبریون . ماماچم چم . مچی . قردامینی (کردامی ). سین . صاحب اختیارات گوید: سیسنفریون . سبزون است و قردامینی (کردامی نا) نیز گویند، از بهر آنکه بطعم قردامومن بود، و آن حُرف است و آن نباتی است که ...
-
ساعت
لغتنامه دهخدا
ساعت . [ ع َ ] (ع اِ) آلتی که بدان تعیین وقت و هنگام کنند. (ناظم الاطباء). آلتی که بدان وقت را بحسب ساعات شناسند. و این لغت مولده است . (المنجد). دستگاهی است مصنوع که بدان تعیین گذشتن زمان کنند و گذشته و مانده ٔ روز و شب دانند. وقت شمار. وقت نما. وقت...
-
شیرینی
لغتنامه دهخدا
شیرینی . (ص نسبی ، اِ مرکب )هر چیز شیرین . هر چیز که مزه ٔ قند و نبات دهد و حلاوت داشته باشد. (یادداشت مؤلف ). || آنچه پزند و سازند از خوردنیهای شیرین . خوردنیهای گوناگون که از شکر و عسل و قند ممزوج با دیگر چیزها سازند. آنچه قناد پزد از اقسام خوردنی...