کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مُّسْفِرَةٌ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مسفرة
لغتنامه دهخدا
مسفرة. [ م ِ ف َ رَ ] (ع ص ) تأنیث مسفر. رجوع به مسفر شود. || (اِ) جاروب و مکنسه . ج ، مَسافر. (از اقرب الموارد).
-
مسفرة
لغتنامه دهخدا
مسفرة. [ م ُ س َف ْ ف َ رَ ] (ع اِ) گروهه ٔ ریسمان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
مسفرة
لغتنامه دهخدا
مسفرة. [ م ُ ف ِ رَ ] (ع ص ) تأنیث مسفر. رجوع به مسفر شود. || درخشان . تابان . درفشان . مشرقة. مضیئة : وجوه یومئذ مسفرة. (قرآن 38/80)، روی های تابان و روشن . || ناقة مسفرة الحمرة؛ شترماده که سرخی آن از سرخی سپیدی آمیخته اندک زائد باشد. (منتهی الارب ...
-
واژههای همآوا
-
مسفرة
لغتنامه دهخدا
مسفرة. [ م ِ ف َ رَ ] (ع ص ) تأنیث مسفر. رجوع به مسفر شود. || (اِ) جاروب و مکنسه . ج ، مَسافر. (از اقرب الموارد).
-
مسفرة
لغتنامه دهخدا
مسفرة. [ م ُ س َف ْ ف َ رَ ] (ع اِ) گروهه ٔ ریسمان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
مسفرة
لغتنامه دهخدا
مسفرة. [ م ُ ف ِ رَ ] (ع ص ) تأنیث مسفر. رجوع به مسفر شود. || درخشان . تابان . درفشان . مشرقة. مضیئة : وجوه یومئذ مسفرة. (قرآن 38/80)، روی های تابان و روشن . || ناقة مسفرة الحمرة؛ شترماده که سرخی آن از سرخی سپیدی آمیخته اندک زائد باشد. (منتهی الارب ...
-
مصفرة
لغتنامه دهخدا
مصفرة. [ م ُ ص َف ْ ف َ رَ ] (ع ص ) تأنیث مصفر. رجوع به مصفَّر شود.
-
مصفرة
لغتنامه دهخدا
مصفرة. [ م ُ ص َف ْ ف ِ رَ ] (ع اِ) گروهی که علامت و نشان آنها زردی است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
مسافر
لغتنامه دهخدا
مسافر. [م َ ف ِ ] (ع اِ) ج ِ مِسفرة. (اقرب الموارد). رجوع به مسفرة شود. || مَسافرالوجه ؛ آنچه پیدا و نمایان باشد از روی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
مضیئة
لغتنامه دهخدا
مضیئة. [ م ُ ءَ ] (ع ص ) تأنیث مضی ٔ. مسفره . مشرقه . درخشان . درفشان . تابان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
مشرقة
لغتنامه دهخدا
مشرقة. [ م ُ رِ ق َ ] (ع ص ) مسفرة مضیئة. درخشان . درفشان . تابان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
هرمزفره
لغتنامه دهخدا
هرمزفره . [ هَُ م ُ ف َرْ رَ ] (اِخ ) جایی است از نواحی مرو در طرف برّ، در طریق خوارزم که اکنون مسفره اش نامند. (معجم البلدان ). نام شهری بر کنار رودی به همین نام از بلاد خراسان . (صورالاقالیم اصطخری ).
-
مستبشرة
لغتنامه دهخدا
مستبشرة. [ م ُ ت َ ش ِ رَ ] (ع ص ) مؤنث مستبشر که نعت فاعلی است از استبشار. شادان . شادشونده : وجوه یومئذ مسفرة. ضاحکة مستبشرة. (قرآن 38/80 و 39). و رجوع به استبشار شود.