کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مَّعْدُودَةً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
معدودة
لغتنامه دهخدا
معدودة. [ م َ دَ ] (ع ص ) تأنیث معدود. شمرده . شمارکرده . ج ، معدودات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): و قالوا لن تمسنا النار الا ایاماً معدودة. (قرآن 80/2). و شروه بثمن بخس دراهم معدودة و کانوا فیه من الزاهدین . (قرآن 20/12). و رجوع به معدود و معدودا...
-
واژههای همآوا
-
معدودة
لغتنامه دهخدا
معدودة. [ م َ دَ ] (ع ص ) تأنیث معدود. شمرده . شمارکرده . ج ، معدودات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): و قالوا لن تمسنا النار الا ایاماً معدودة. (قرآن 80/2). و شروه بثمن بخس دراهم معدودة و کانوا فیه من الزاهدین . (قرآن 20/12). و رجوع به معدود و معدودا...
-
جستوجو در متن
-
معدودات
لغتنامه دهخدا
معدودات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ معدودة. رجوع به معدود و معدودة شود.- ایام معدودات ؛ روزهای اندک و قابل شمارش : ایاماً معدودات فمن کان منکم مریضاً او علی سفر فعدة من ایام اخر. (قرآن 184/2). ذلک بانهم قالوا لن تمسنا النار الا ایاماً معدودات و غرهم فی...
-
عدیدة
لغتنامه دهخدا
عدیدة. [ ع َدَ ] (ع ص ، اِ) مؤنث عدید. (اقرب الموارد) (قطرالمحیط). || بهر. (منتهی الارب ). حصه ، یقال له منه عدیدة، أی حصة. (اقرب الموارد) (قطرالمحیط). ایام عدیده ، أی معدودة. ج ، عداید. (اقرب الموارد).
-
شماری
لغتنامه دهخدا
شماری . [ ش ُ ] (ص نسبی ) عددی . (یادداشت مؤلف ). || حساب کننده . (ناظم الاطباء). || معدود. معدوده . کوتاه . کم . متناهی . محدود. (یادداشت مؤلف ) : زیرا که همی هر چگونه باشدهم بگذرد این مدت شماری . ناصرخسرو.تویی علت عمر جاوید، ارچه همی خواهی از خلق...
-
مس
لغتنامه دهخدا
مس . [ م َس س ] (ع مص ) بسودن . (منتهی الارب ) (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). لمس کردن و بسودن با دست بدون حایل و مانع شدن ، و دست زدن و آزمودن و نعت فاعلی آن ماس ّ است . و گویند «لمس » مختص دست است و «مس » عام است در مورد دست و دیگر ا...
-
دراهم
لغتنامه دهخدا
دراهم . [ دَ هَِ ] (ع اِ) ج ِ دِرهَم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). درمها. سکه های نقره . دراهیم : و شروه بثمن بخس دراهم معدودة و کانوا فیه من الزاهدین . (قرآن 20/12). و او را به بهایی اندک ، به چند درهم شمرده شده فروختند، و در اوبی تمایل بودند. عب...
-
امة
لغتنامه دهخدا
امة. [ اُم ْ م َ ] (ع اِ) راه شریعت و دین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دین . (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). گویند فلان لا امة له ؛ یعنی او را دین و مذهبی نیست . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). دین و طاعت . (مؤیدالفضلاء). سنت نبی . || مرد جا...
-
حجرالرخام
لغتنامه دهخدا
حجرالرخام . [ ح َج َ رُرْ رُ ] (ع اِ مرکب ) سنگی سست است که بر قبرهانصب کنند و اقسام می باشد و مراد از او قسم سپید است . در آخر دوم سرد و خشک و رادع و قاطع نزف الدم جهت جراحات و با سرکه محلل اورام و رافع استسقا و با صمغو نوشادر جهت بهق و رفع آثار، و ...
-
ایام
لغتنامه دهخدا
ایام . [ اَی ْ یا ] (ع اِ) ج ِ یوم . (دهار) (منتهی الارب ). اصل آن ایوم ، واو به یاء بدل شده و در یاء ادغام شده است . (منتهی الارب ). || فارسیان به معنی مطلق وقت و هنگام نیز آرند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مأخوذ از تازی . روزگار. روزها. موسمها. فصل...
-
اروند
لغتنامه دهخدا
اروند. [ اَ وَ ] (اِخ ) کوهی است . (مهذب الاسماء). کوهی است بدر همدان . (فرهنگ اسدی ). کوه الوند . (سروری ) (غیاث اللغات ). نام کوهی است بسیار سبز و خرم و شهر همدان در پایه ٔ آن کوهست و مردم همدان در احادیث و نظم و نثر خود از آن بسیار یاد کنند و وی ر...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمدبن حسن بن علی بن یحیی بن محمدبن خلف اﷲبن خلیفة القسطنطینی الحنفی ، ملقب به تقی الدین و معروف بشمنی و مکنی به ابوالعباس . مؤلف روضات الجنات (ص 92) آرد: وی صاحب حاشیه ٔ مدونه ٔ مشهوره به ایدی الطلبة است و آن حاشی...
-
حکم
لغتنامه دهخدا
حکم . [ ح ُ ] (ع مص ) حکومت . امر. مثال فرمودن . احتکام . تحکم . (تاج المصادر بیهقی ). امر کردن . فرمان دادن . حکم کردن . (زوزنی ). حکم راندن . || (اِ) فرمان . دستور. ج ، احکام : مه و خورشید با برجیس وبهرام زحل با تیر و زهره برگرزمان همه حکمی بفرمان ...