کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مَّرِيجٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مریج
لغتنامه دهخدا
مریج . [ م َ ] (ع ص ) شوریده و آمیخته . (دهار) (مهذب الاسماء). أمر مریج ؛ کار مختلط و مشتبه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). درهم آمیخته . مختلط : بل کذبوا بالحق لما جأهم فَهُم ْ فی أمر مریج . (قرآن 5/50). || خوط مریج ؛ شاخ درآمده در شاخها. (من...
-
مریج محله
لغتنامه دهخدا
مریج محله . [ م َ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دابو بخش مرکزی شهرستان آمل ، در 18هزارگزی شمال شرقی آمل و در دشت معتدل هوائی واقع و دارای 775 تن سکنه است . آبش از رودخانه ٔ هراز و محصولش برنج ، کنف ، صیفی و شغل مردمش زراعت است . (از فرهنگ...
-
جستوجو در متن
-
امرجه
لغتنامه دهخدا
امرجه . [ اَ رِ ج َ ] (ع اِ) ج ِ مریج . استخوانکهای سپید اندرون سرن . (منتهی الارب ). استخوانهای کوچک سفیدوسط شاخ . (از اقرب الموارد). و رجوع به مریج شود.
-
تاتار بازار جغی
لغتنامه دهخدا
تاتار بازار جغی . (اِخ ) قصبه ٔ مرکز لوائی است در روم ایلی شرقی ، در 36 هزارگزی مغرب فلبه ، و در ساحل چپ نهر مریج در نزدیکی خط آهن . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
خاصکوی
لغتنامه دهخدا
خاصکوی . (اِخ ) قصبه ای است در روم شرقی واقع در 74 هزارگزی جنوب شرقی فلبه که در ساحل یکی از رودخانه های آن ناحیه قرار دارد واز توابع مریج میباشد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
-
استخوانک
لغتنامه دهخدا
استخوانک . [ اُت ُ خوا / خا ن َ ] (اِ مصغر) استخوان کوچک : شَظی ؛ استخوانک که بزانو یا ببازو و یا بجای باریک از ساق و ذراع ستور پیوسته . مریج ؛ استخوانک سپید اندرون سرون .قمع؛ استخوانکی برآمده در نای گلو. (منتهی الارب ).
-
اسکدار
لغتنامه دهخدا
اسکدار. [ اِ ک ُ ] (اِخ ) قریه ٔ بزرگی است مرکز ناحیه و مرکز قضای ولایت و سنجاق ادرنه ، در طرف چپ یعنی جانب شمال نهر مریج در مسافت قریب بسه ساعت از شمال غربی شهر ادرنه . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
لالا شاهین پاشا
لغتنامه دهخدا
لالا شاهین پاشا. (اِخ ) یکی از اعاظم غازیان عثمانی به روزگار خان غازی . او به خیرات و مبرات ولعی داشت و از آثار او در بروسه مکتبی و در کرماستی خانقاهی و پُلی از او برجای است سپس در زمان غازی خداوندگار خدمات بزرگ در فتوحات روم ایلی کرده و با اورنوس بگ...
-
ارکنه
لغتنامه دهخدا
ارکنه . [ اَ ک َ ن َ ] (اِخ ) نهربزرگی است در ولایت ادرنه . این رود از دامنه های غربی سلسله ٔ استرانجه که در نزدیکی سواحل بحر اسود واقع است ، سرچشمه میگیرد. گاهی بسوی جنوب و گاهی بطرف شمال متمایل میشود و بسوی مغرب جاری میگردد و در اثنای جریان با آب د...
-
ادرنه
لغتنامه دهخدا
ادرنه . [ اَ دِ ن َ ] (اِخ ) ولایتی از ولایات عثمانیه (ترکیه ٔ جدید) در روم ایلی از بخش ترکیه ٔ اروپا. در شمال آن امینه طاغ و خواجه بلقان و در مشرق آن بحر اسود و در جنوب ولایت آستانه و بحر مرمر یا داردانل و ارخبیل [ آرشی پل = گنگبار ] و در مغرب دسپتو...
-
شاخ
لغتنامه دهخدا
شاخ . (اِ) شاخه . شغ. شغه . غصن . فرع . قضیب . فنن . خُرص ، خِطر. خَضِر. نجاة. عِرزال . بار.رجوع به بار شود. شاخ درخت . (فرهنگ جهانگیری ) (فهرست ولف ) . فرع در مقابل تنه و نرد. در گنابادی معادل شاخه . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ، ذیل شاخ ). در تکلم ش...