کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مِنجى پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
منجی
لغتنامه دهخدا
منجی . [ م َ جا ] (ع اِ) رجوع به منجا شود.
-
منجی
لغتنامه دهخدا
منجی . [ م ِ جا ] (ع اِ) هر چیز که بدان استنجا می کنند از سنگ و کلوخ و جز آن . (ناظم الاطباء).
-
منجی
لغتنامه دهخدا
منجی . [ م ُ ] (ع ص ) رهاننده . (یادداشت مرحوم دهخدا) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نجات دهنده . رهاکننده . رستگاری دهنده . نجات بخش . رهایی بخش . رهایی دهنده . مقابل مهلک . (یادداشت مرحوم دهخدا) : پس شاه ... گفت اگرچه «یهه » ندیمی قدیم و مناد...
-
جستوجو در متن
-
منجیة
لغتنامه دهخدا
منجیة. [ م ُ ی َ ] (ع ص ) تأنیث منجی . ج ، منجیات . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به منجی و منجیات شود.
-
نجات بخش
لغتنامه دهخدا
نجات بخش . [ ن َ / ن ِ ب َ ] (نف مرکب ) رهاننده . منجی .
-
سوتر
لغتنامه دهخدا
سوتر. [ س ُ ت ِ ] (اِخ ) خدای منجی . فرقه ٔ والانتینی معتقد بودند که میان خدای تعالی منجی موسوم به سوتر و صوفیا ازدواج و عروسی واقع شده است . (از ایران در زمان ساسانیان کریستن سن چ 2 ص 58).
-
ابوالفضل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) یحیی بن نزاربن سعید منجی . رجوع به یحیی ... شود.
-
ضباث
لغتنامه دهخدا
ضباث . [ ض ُ ] (اِخ ) نام پدر زید و منجی و عطیة. (منتهی الارب ). || بطنی از جشم .
-
دمتریوس
لغتنامه دهخدا
دمتریوس . [ دِ م ِ ] (اِخ ) دمتریوس اول ، ملقب به منجی . از پادشاهان سلوکی فرمانروای متصرفات یونانی در آسیا (از 162 تا 150 ق . م .). وی نواده ٔ آنتیوخوس کبیر بود.
-
مستنقذ
لغتنامه دهخدا
مستنقذ. [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) خلاص کننده و نجات دهنده کسی را. (از اقرب الموارد). رهاننده .آزادکننده . منجی . رهاکننده . رجوع به استنقاذ شود.
-
قنبری
لغتنامه دهخدا
قنبری . [ قَم ْ ب َ ] (اِخ ) عباس بن حسن بن خشیش مکنی به ابوالفضل . از فرزندان قنبر مولی علی بن ابیطالب و از راویان است . وی از حاجب بن سلیمان منجی روایت کند و از او محمدبن مظفر روایت دارد. (از لباب الانساب ).
-
منجیات
لغتنامه دهخدا
منجیات . [ م ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ منجیة، تأنیث منجی . مقابل مهلکات . (یادداشت مرحوم دهخدا). رهاننده ها. اعمالی که موجب نجات و رستگاری است : دوستی دنیا از مهلکات است و دشمنی وی از منجیات . (کیمیای سعادت چ احمد آرام ص 733)... و یا در آنچه محبوب حق است ....
-
مهلک
لغتنامه دهخدا
مهلک . [ م ُ ل ِ ](ع ص ) کشنده . ممیت . میراننده و هلاک کننده . (آنندراج ). قاتل . متبر : به علتهای مزمن و دردهای مهلک گرفتار گشته . (کلیله و دمنه ). بعد از آن ملاحده ٔ مخاذیل برکیارق را کارد زدند مهلک نبود و اثر نکرد. (سلجوقنامه ٔ ظهیری ص 36). || نی...
-
مناجی
لغتنامه دهخدا
مناجی . [ م ُ ] (ع ص ) اسم فاعل از مناجاة. همراز. رازدار : پس شاه ... گفت : اگرچه «یهه » ندیمی قدیم و منادمی ملازم و مناجیی منجی و کافیی به همه ٔ خیرات مکافی باشد... (مرزبان نامه چ قزوینی ص 291). رجوع به مناجات و مناجاة شود.