کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مِحْرَابَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
محراب
لغتنامه دهخدا
محراب . [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ژاوه رود بخش دزاب شهرستان سنندج ، واقع در 43هزارگزی جنوب خاوری دزاب و 2هزارگزی تنگی سربا. دارای 500 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
محراب
لغتنامه دهخدا
محراب . [ م ِ ] (ع اِ) برواره . (منتهی الارب ). بالاخانه و حجره ٔ بالای حجره . غرفه . (اقرب الموارد). خانه . (غیاث ). || صدر مجلس . (ناظم الاطباء). پیشگاه . مقابل پایگاه . پیشگاه خانه . (از اقرب الموارد). صدر اطاق .پیشگاه مجلس و شریفترین موضع آن و فی...
-
محراب
لغتنامه دهخدا
محراب . [ م ِ ] (ع ص ) محرب . (منتهی الارب ). مردی محراب ؛ مردی بسیار جنگ آور و دلیر. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
محراب جمشید
لغتنامه دهخدا
محراب جمشید. [ م ِ ب ِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آفتاب . (ناظم الاطباء). || روی معشوق : برافکن برقع از محراب جمشیدکه حاجتمند برقع نیست خورشید. نظامی .|| آتش . || جام جهان نما. (ناظم الاطباء).
-
محراب خوان
لغتنامه دهخدا
محراب خوان . [ م ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) پیشنماز : حافظ جلال الدین محمود خطیب ، حافظ و محراب خوان آنجا (یعنی خانقاه اخلاصیه ) (ترجمه ٔ مجالس النفایس ص 275).
-
هفت محراب فلک
لغتنامه دهخدا
هفت محراب فلک . [ هََ م ِ ب ِ ف َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از سبعه ٔ سیاره است که هفت کوکب باشد. (برهان ).
-
واژههای همآوا
-
مهراب
لغتنامه دهخدا
مهراب . [ م ِ ] (اِخ ) نام پادشاه کابل ، جدمادری رستم ، بدین توضیح که دختر وی رودابه از سیندخت ، زن دستان زال بود و رستم از او بزاد : من از دخت مهراب گریان شدم چو بر آتش تیز بریان شدم . فردوسی .تو را بویه ٔ دخت مهراب خاست دلت را هُش ِ سام زابل کجاست ...
-
مهراب
لغتنامه دهخدا
مهراب . [ م ِ ] (اِخ ) محلی از شق آبه و میلادجرد قم است . (تاریخ قم ص 120).
-
مهراب
لغتنامه دهخدا
مهراب . [م ِ ] (اِخ ) از دیه های ساوه است . (تاریخ قم ص 140).
-
محراب
لغتنامه دهخدا
محراب . [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ژاوه رود بخش دزاب شهرستان سنندج ، واقع در 43هزارگزی جنوب خاوری دزاب و 2هزارگزی تنگی سربا. دارای 500 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
محراب
لغتنامه دهخدا
محراب . [ م ِ ] (ع اِ) برواره . (منتهی الارب ). بالاخانه و حجره ٔ بالای حجره . غرفه . (اقرب الموارد). خانه . (غیاث ). || صدر مجلس . (ناظم الاطباء). پیشگاه . مقابل پایگاه . پیشگاه خانه . (از اقرب الموارد). صدر اطاق .پیشگاه مجلس و شریفترین موضع آن و فی...
-
محراب
لغتنامه دهخدا
محراب . [ م ِ ] (ع ص ) محرب . (منتهی الارب ). مردی محراب ؛ مردی بسیار جنگ آور و دلیر. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
ببغاء
لغتنامه دهخدا
ببغاء. [ ب َ ] (اِ)آتشدان . مجمره . || محراب .