کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مُنَقا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
منقا
لغتنامه دهخدا
منقا. [ م ُ ن َق ْ قا ] (ع ص ) پاک کرده شده . (ناظم الاطباء). مُنَقّی ̍ : بر گنج نشست کرد حجت جان کرده منقا و دل مصفا.ناصرخسرو.طاوس بین که زاغ خورد وانگه از گلوگاورس ریزه های منقا برافکند. خاقانی .رجوع به منقی شود. || مویز که پاک کرده و دانه های آن ب...
-
واژههای همآوا
-
منقا
لغتنامه دهخدا
منقا. [ م ُ ن َق ْ قا ] (ع ص ) پاک کرده شده . (ناظم الاطباء). مُنَقّی ̍ : بر گنج نشست کرد حجت جان کرده منقا و دل مصفا.ناصرخسرو.طاوس بین که زاغ خورد وانگه از گلوگاورس ریزه های منقا برافکند. خاقانی .رجوع به منقی شود. || مویز که پاک کرده و دانه های آن ب...
-
منقع
لغتنامه دهخدا
منقع. [ م َ ق َ ] (ع اِ) دریا. || جایی که در آن آب گرد آید. ج ، مناقع. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) سیرابی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سیری از آب . (از اقرب الموارد). || (ص ) عدل منقع؛ گواه عا...
-
منقع
لغتنامه دهخدا
منقع. [ م ِ ق َ ] (ع اِ) خنور تر نهادنی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خنوری که درآن دارو را در آب آغشته کرده می خیسانند. (ناظم الاطباء). ظرفی که در آن چیزی از میوه ها یا داروها بخیسانند. ج ، مناقع. (یادداشت مرحوم دهخدا). || منقعالبرم ؛ خنور دیگ . (منت...
-
منقع
لغتنامه دهخدا
منقع. [ م ُ ق َ ] (ع ص ، اِ) خُم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ته دیگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). هرچیز باقی مانده در ته دیگ سنگین . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آبخوره ٔ سنگین . (منتهی الارب ) (آنندراج )....
-
جستوجو در متن
-
عیدان
لغتنامه دهخدا
عیدان . (ع اِ) ج ِ عود. رجوع به عود شود : سلیخه ٔ منقا و عیدان السلیخه از هر یک نیم درمسنگ . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
منقی
لغتنامه دهخدا
منقی . [ م ُ ن َق ْ قا ] (ع ص ) پاک کرده شده و صاف کرده شده چنانکه مویز منقی وآمله ٔ منقی ، نوعی از میوه ٔ معروف است که در دوا به کار آید و منقی صفت آن است یعنی مویزی که آن را از تخمش پاک و صاف کرده باشند و بعضی مردم که مویز را منقی گویند و از لفظ مو...
-
نشست کردن
لغتنامه دهخدا
نشست کردن . [ ن ِ ش َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نشستن : نشست کرده است ؛ یعنی نشسته است . (آنندراج از سفرنامه ٔ شاه ایران ) : بر گنج نشست کرد حجت جان کرده منقّا و دل مصفا. ناصرخسرو. || اقامت کردن . مستقر شدن . مسکن کردن : نشست اندر آن شهر از آن کرده بودکه ک...
-
مصفا
لغتنامه دهخدا
مصفا. [ م ُ ص َف ْ فا ] (ع ص ) مصفی . تصفیه شده . پاک شده . پاکیزه گشته . (یادداشت مؤلف ). پاک و صاف ، چون شراب مصفا و عیش مصفا. (آنندراج ). پاک . تمیز. پاکیزه . روشن . بی آلودگی . بی آلایش . عاری از آلودگیها و پلیدیها. بی شائبه : تا زین جهان به صبر...
-
حجت
لغتنامه دهخدا
حجت . [ ح ُج ْ ج َ ] (ع اِ) یکی از دوازده مبلغ باطنیان هر امام ، و آن رتبتی است فوق داعی و دون داعی مأذون ، و حجت خراسان لقب ناصرخسرو شاعر است : حجت و برهان مجوی جز که ز حجت چون عدوی حجتی و داعی و مأذون . ناصرخسرو.و حجت درجه ٔ چهارم است از درجات هف...
-
زبر
لغتنامه دهخدا
زبر.[ زَ ب َ ] (ص ، ق ) بالا باشد که در مقابل پایین است وبه عربی فوق گویند. (برهان قاطع). پهلوی : هچ اپر مرکب از هچ (از) و اپر (ابر- بر) در پهلوی متأخر اژور «نیبرک 91» کردی ع : زبری (شدت ، سخت ). افغانی : زبر (بالا) بلوچی : زبر (قادر) «اسشق 651» طبر...
-
طاوس
لغتنامه دهخدا
طاوس . [ وو ] (معرب ، اِ) طاووس . پرنده ای است معروف و آن را ابوالحسن ، وابوالوشی و صرّاخ ، و فلیسا، نیز نامند. پرنده ای است از پرندگان بلاد عجم ، تصغیر آن طویس است بعد از حذف زیادات . ج ، اطواس ، و طواویس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کمال الدین دمیر...
-
دانه
لغتنامه دهخدا
دانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) مطلق حبوب خوردنی از گندم و جو و عدس و باقلا و ماش و نخود و لوبیا و خلر و گاودانه و جز آن . مطلق حبه ها. غله . مطلق حبه ها از جنس گندم و جو و جز آن : پر از میوه کن خانه را تا بدرپر از دانه کن خنبه را تا بسر. ابوشکور.میازار مو...