کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مُفتی مفتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
وجرگر
لغتنامه دهخدا
وجرگر. [ وَ ج َ گ َ ] (ص مرکب ) مفتی و فتوی دهنده . (آنندراج ) (برهان ). مفتی و آنکه فتوی میدهد. (ناظم الاطباء). رجوع به وجر شود.
-
متفاتی
لغتنامه دهخدا
متفاتی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) (از «ف ت ی ») کسی که برای فتوی نزد مفتی میرود. (ناظم الاطباء). آن که به فتوی نزدیک مفتی شود. (آنندراج ) (از منتهی الارب ).
-
چرگر
لغتنامه دهخدا
چرگر. [ چ ُ گ َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مفتی بود. (فرهنگ اسدی ). مفتی را هم گفته اند. (برهان ) . بمعنی فتوی دهنده که مفتی خوانند. (انجمن آرا). در بعضی از کتب بمعنی مفتی مرقوم است . (جهانگیری ). مفتی . (ناظم الاطباء) : بوسه و نظرت حلال باشد باری حجت دار...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) افندی (معید...). رجوع به دامادزاده و مفتی زاده شود.
-
ابوسبره
لغتنامه دهخدا
ابوسبره . [ اَ س َ رَ ] (اِخ ) مفتی مدینه بوده است . (منتهی الارب ).
-
ابوالحسن
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) مفتی معروف بساعاتی . او راست : مفاتیح العلوم .
-
ساعاتی
لغتنامه دهخدا
ساعاتی . (اِخ ) ابوالحسن مفتی . او راست : کتاب مفاتیح العلوم . (فهرست ابن ندیم ).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمود مفتی . رجوع به احمدبن محمود مشهور بقاضی زاده و قاضی زاده شود.
-
ارزنجانی
لغتنامه دهخدا
ارزنجانی . [ اَ زَ ] (ص نسبی ) منسوب به ارزنجان . || (اِخ ) رجوع به مفتی زاده و معجم المطبوعات شود.
-
حسین ادرنوی
لغتنامه دهخدا
حسین ادرنوی . [ ح ُ س َ ن ِ اَ دِ ن َ ] (اِخ ) مفتی . مناقب بزازی را او به فارسی گردانید. (کشف الظنون ).
-
سبری
لغتنامه دهخدا
سبری . [ س َ ] (اِخ ) ابوبکر سبری بن ابوسبره . تابعی و مفتی مدینه بود. (منتهی الارب ). و رجوع به ابوبکر شود.
-
ابوسعد
لغتنامه دهخدا
ابوسعد. [ اَ س َ ] (اِخ ) اسماعیل بن علی مفتی . رجوع به اسماعیل ... شود و در کشف الظنون بجای ابوسعد، ابن سعد آورده است .
-
رشدی
لغتنامه دهخدا
رشدی . [ رُ ] (اِخ ) احمد مفتی قره طاغ . او راست : اساس البنا، و آن شرح است بر بنا (بناءالافعال ). (از معجم المطبوعات ج 1).
-
عمادی
لغتنامه دهخدا
عمادی . [ ع ِ ] (اِخ ) حامدبن محمد قونوی عمادی . مفتی روم در قرن دهم هَ . ق . رجوع به حامد عمادی (ابن محمد...) شود.
-
ابوداود
لغتنامه دهخدا
ابوداود. [ اَ وو ] (اِخ ) سلیمان بن المظفربن غانم جبلی شافعی . مفتی نظامیه ٔ بغداد. وفات در شصت سالگی به سال 631 هَ . ق .