کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مُزد و پاداش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مزد
لغتنامه دهخدا
مزد.[ م َ ] (ع اِ) سرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یقال : مارأینا مزداً فی هذا العام ؛ أی برداً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || نوعی از گائیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
پیش مزد
لغتنامه دهخدا
پیش مزد. [ م ُ ] (اِ مرکب ) مساعده . ربون . (اسدی ) . ارمون . دستاران . پیش دست . پیشادست . بیعانه (آنندراج ).
-
درمان مزد
لغتنامه دهخدا
درمان مزد. [ دَ م ُ ] (اِ مرکب ) حق العلاج . (یادداشت مرحوم دهخدا). حق المعالجه .
-
مزد بیوسیدن
لغتنامه دهخدا
مزد بیوسیدن . [ م ُ ب ِ / ب ُ دَ ] (مص مرکب ) احتساب . (تاج المصادر بیهقی ). منتظر مزد شدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
ماه مزد کردن
لغتنامه دهخدا
ماه مزد کردن . [ م ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مشاهره . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
مزدگیر
لغتنامه دهخدا
مزدگیر. [ م ُ ] (نف مرکب ) مزد گیرنده . گیرنده ٔ پاداش و اجرت . که در برابر انجام کاری پاداش و مزد گیرد. اجرت گیرنده . پاداش گیرنده . دریافت کننده ٔ اجرت .
-
پاداش نیک
لغتنامه دهخدا
پاداش نیک . [ ش ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ثواب . اَجر. مَثوبَة. شُکم . شیان . اُجرت . مزد و عوض و مکافات در جای نیکی . جزای خیر: اِثابة؛ پاداش نیک دادن .
-
نامأجور
لغتنامه دهخدا
نامأجور. [ م َءْ ] (ص مرکب )بی مزد و اجر. که به اجر و پاداش خود نرسیده است . بی اجر. مقابل مأجور، به معنی اجربرده و پاداش گرفته .
-
مزده
لغتنامه دهخدا
مزده . [ م ُ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) مزد. (آنندراج ). مزد و پاداش . اجرت . مواجب . سالیانه .(ناظم الاطباء). و رجوع به مزد در تمام معانی شود.
-
بیشکار
لغتنامه دهخدا
بیشکار. (ص مرکب ) کار بی مزد. کار بی اجر و پاداش . (از ناظم الاطباء).
-
مزدمند
لغتنامه دهخدا
مزدمند. [ م ُ م َ ] (ص مرکب ) دارنده ٔ مزد. دارنده ٔ پاداش . صاحب اجر. صاحب پاداش و مزد : جمله عالم خود مسبّح آمدندنیست آن تسبیح جبری مزدمند.مولوی (مثنوی دفتر سوم ص 187).
-
مکیس
لغتنامه دهخدا
مکیس . [ م َ ] (اِ) باج و خراج . (ناظم الاطباء) (ازغیاث ) (ازآنندراج ). || حق و مزد و پاداش و محصول . (ناظم الاطباء).
-
جزادهنده
لغتنامه دهخدا
جزادهنده . [ ج َ دَ هََ دَ / دِ ] (نف مرکب ) پاداش و کیفر دهنده . آنکه مزد یا کیفر عملی را بدهد. رجوع به جزا دادن شود.
-
مثوبة
لغتنامه دهخدا
مثوبة. [ م َ ب َ / م َث ْ وَ ب َ ] (ع اِ) پاداش نیکی . (دهار). پاداش به نیکی . (ترجمان القرآن ). پاداش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پاداش و جزا. (ناظم الاطباء). ثواب . (اقرب الموارد). جزای نیکی و اجرت عبادت در آخرت . (غیاث ). اجر و مزد. ج ، مثوبات . ...