کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مُرْمُرْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مرمر
لغتنامه دهخدا
مرمر. [ م َ م َ ] (اِ) یا سنگ مرمر. رخام ، که سنگی است . (منتهی الارب ). رخام یا نوعی از رخام که سخت تر و شفافتر از آن است . یک قطعه از آن مرمرة باشد. (از اقرب الموارد). سنگ رخام . (دهار). رخام . (مهذب الاسماء). نوعی از رخام سفید است نیکوترین آن را ا...
-
مرمر
لغتنامه دهخدا
مرمر. [ م َ م َ ] (ع اِ) نوعی از چادرهای زنان . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || قسمی از پارچه ٔ سفید اعلا. (ناظم الاطباء). ململ . رجوع به ململ شود. || انار بسیارآب بی پیه . || نازک و نرم و لرزان از هرچیزی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
مرمر
لغتنامه دهخدا
مرمر. [ م َ م َ / م ِ م ِ ] (اِ) صدای گربه ٔ مست . (یادداشت مرحوم دهخدا).- به مرمر آمدن ؛ به مرمر افتادن . مرمر زدن . مرمر کردن . آواز کردن گربه به مستی .- مرمر زدن ؛ آواز برآوردن گربه ٔ به گشن آمده . (یادداشت مرحوم دهخدا).- مرمرکردن ؛ مرمر زدن . ...
-
تخت مرمر
لغتنامه دهخدا
تخت مرمر. [ ت َ ت ِ م َ م َ ] (اِخ ) تختی منسوب به کریمخان . رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1584 شود.
-
خاصه ٔ مرمر
لغتنامه دهخدا
خاصه ٔ مرمر. [ خاص ص َ/ ص ِ ی ِ م َ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جامه ای است از پنبه ٔ نازک و بی دوام . رجوع به خاصه ٔ ململ شود.
-
واژههای همآوا
-
مرمر
لغتنامه دهخدا
مرمر. [ م َ م َ ] (اِ) یا سنگ مرمر. رخام ، که سنگی است . (منتهی الارب ). رخام یا نوعی از رخام که سخت تر و شفافتر از آن است . یک قطعه از آن مرمرة باشد. (از اقرب الموارد). سنگ رخام . (دهار). رخام . (مهذب الاسماء). نوعی از رخام سفید است نیکوترین آن را ا...
-
مرمر
لغتنامه دهخدا
مرمر. [ م َ م َ ] (ع اِ) نوعی از چادرهای زنان . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || قسمی از پارچه ٔ سفید اعلا. (ناظم الاطباء). ململ . رجوع به ململ شود. || انار بسیارآب بی پیه . || نازک و نرم و لرزان از هرچیزی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
مرمر
لغتنامه دهخدا
مرمر. [ م َ م َ / م ِ م ِ ] (اِ) صدای گربه ٔ مست . (یادداشت مرحوم دهخدا).- به مرمر آمدن ؛ به مرمر افتادن . مرمر زدن . مرمر کردن . آواز کردن گربه به مستی .- مرمر زدن ؛ آواز برآوردن گربه ٔ به گشن آمده . (یادداشت مرحوم دهخدا).- مرمرکردن ؛ مرمر زدن . ...
-
جستوجو در متن
-
مرمرتراش
لغتنامه دهخدا
مرمرتراش . [ م َ م َ ت َ ] (نف مرکب ) مرمر تراشنده . تراشنده ٔ مرمر. آنکه حرفه ٔ او تراشیدن سنگهای مرمر باشد.
-
مرمرنما
لغتنامه دهخدا
مرمرنما. [ م َ م َ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) چون مرمر. بسان مرمر. مانند مرمر. || رنگ آمیزی شده چون مرمر. قسمی رنگ بر دیوار و زمین و سقف که چون مرمر نماید. رنگ آمیزی که صفحه را به رنگ یا رنگهای مرمر نماید. رنگی به دیوار وغیره . به رنگ مرمر. از چیزی...
-
مرمری
لغتنامه دهخدا
مرمری . [م َ م َ ] (ص نسبی ) مرمرین . منسوب به مرمر. چون مرمر.از مرمر. رجوع به مرمر شود. || به رنگ مرمر. به سپیدی مرمر. سخت سپید. به رنگ سپید درخشان .- سینه مرمری ؛ (به فک اضافه ) زن یا دختری که سینه هایی به سپیدی مرمر داشته باشد.- لوبیای مرمری ؛ ق...
-
اسطریس
لغتنامه دهخدا
اسطریس . [ ] (اِ) بیونانی سنگ مرمر است . (مخزن الادویة). رجوع به اسطریطس شود.
-
اسطریطس
لغتنامه دهخدا
اسطریطس . [ ] (اِ) بیونانی سنگ مرمر است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).