کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مُرق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مرق
لغتنامه دهخدا
مرق . [ م َ ] (ع اِ) سرود کنیزکان و فرومایگان . (از اقرب الموارد). سرود گدایان . (السامی ). در عبارت ذیل این کلمه آمده اما معنی آن روشن نیست : عجوزه به قرینه بدانست . و به سر کوچه دوید و بطریق اماره گفت از فلان خانه فریاد و ناله ٔ مرق معلق شنیدم . (ا...
-
مرق
لغتنامه دهخدا
مرق . [ م َ ] (ع مص ) فراوان کردن مرق و شوربای دیگ را. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). خوردنی بسیار در دیگ کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || بر کندن پشم پوست را،و یا دفن کردن آن را تا پشم و موی آن بریزد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پشم از پو...
-
مرق
لغتنامه دهخدا
مرق . [ م َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مزدقانچای نوبران شهرستان ساوه ، واقع در 36هزارگزی جنوب غربی نوبران و 15 هزارگزی راه عمومی با 529 تن سکنه ، آب آن از 3 رشته قنات و محصولش غلات آبی ودیمی و انواع میوه جات و شغل مردمش زراعت و گله داری و جاجیم با...
-
مرق
لغتنامه دهخدا
مرق . [ م َ رَ ] (اِخ ) دهی است به موصل . (منتهی الارب ). قریه ٔ بزرگی است در راه نصیبین ازموصل ، و فرودگاه قوافل میباشد. (از معجم البلدان ).
-
مرق
لغتنامه دهخدا
مرق . [ م َ رَ ] (ع اِ) شوربا، و مرقة اخص است از آن . (منتهی الارب ). خوردی . (دهار). || آب که از گوشت خارج گردد. (از اقرب الموارد). سس . آب که در غذاهای گوشت دار کنند. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مرقة شود. || شوربا، و پیش اطبا نخود آب و آبگوشت با...
-
مرق
لغتنامه دهخدا
مرق . [ م َ رَ ] (ع مص ) برافتادن بار خرمابن از بسیاری . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). افتادن بار خرمابن پس از اینکه بزرگ شده باشد. (از لسان ). || گنده و تباه وآب شدن تخم مرغ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
مرق
لغتنامه دهخدا
مرق . [ م َ رَق ق ] (ع اِ) یکی از دو طرف و دو پره ٔ بینی . (از اقرب الموارد). رجوع به مرقان [ م َ رَق ْ قا ] شود.
-
مرق
لغتنامه دهخدا
مرق . [ م ِ ] (ع ص ، اِ) پشم بوی بد گرفته . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
مرق
لغتنامه دهخدا
مرق . [ م ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَمرَق . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به امرق شود. گرگان و ذئاب پشم ریخته . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به امرق شود.
-
مرق
لغتنامه دهخدا
مرق . [ م ُ رِق ق ] (ع ص ) نعت فاعلی از ارقاق . رجوع به ارقاق شود. || فرس مرق ؛ اسب رقیق تنک سم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
مرق
لغتنامه دهخدا
مرق .[ م َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان برزوک بخش قمصر شهرستان کاشان ، در 36هزارگزی شمال غربی قمصر و در منطقه ٔ کوهستانی سردسیر، با 1400 تن سکنه ، آبش از چشمه سار و 5 رشته قنات و محصولش میوه جات ، غلات ، عسل ، بادام و شغل مردمش زراعت ، گله داری ، مک...
-
مرق کان
لغتنامه دهخدا
مرق کان . [ ] (اِخ ) (مرکان ) دهی است از دهستان مزدقانچای بخش نوبران شهرستان ساوه ، واقع در 36هزارگزی جنوب غربی نوبران و 15هزارگزی راه عمومی در منطقه ٔکوهستانی و سردسیری ، با 381 تن سکنه . آب آن از سه رشته قنات و محصولش غلات آبی و دیمی و انواع میوه ج...
-
بئر مرق
لغتنامه دهخدا
بئر مرق . [ ب ِءْرِ م َ ] (اِخ ) چاهی در مدینه . (از معجم البلدان ).
-
واژههای همآوا
-
مرق
لغتنامه دهخدا
مرق . [ م َ ] (ع اِ) سرود کنیزکان و فرومایگان . (از اقرب الموارد). سرود گدایان . (السامی ). در عبارت ذیل این کلمه آمده اما معنی آن روشن نیست : عجوزه به قرینه بدانست . و به سر کوچه دوید و بطریق اماره گفت از فلان خانه فریاد و ناله ٔ مرق معلق شنیدم . (ا...