کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مَوْجُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ماج و موج
لغتنامه دهخدا
ماج و موج . [ ج ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) بر وزن قاج و قوج ، بمعنی بوس و لوس باشد یعنی بوسیدن و لیسیدن چنانکه گربه کند بچه ٔ خود را. (برهان ). بوس و لوس مانند گربه که بچه ٔ خود را هم می بوسد و هم می لیسد. (ناظم الاطباء). رجوع به ماچ و موچ شود.
-
واژههای همآوا
-
موج
لغتنامه دهخدا
موج . [ م َ ] (ع مص ) کوهه برآوردن آب . (منتهی الارب ). کوهه برآوردن دریا. (ناظم الاطباء). برآمدن آب دریاو شط و رودخانه به بالا. هیجان و بلند شدن آب دریا. (یادداشت مؤلف ). کوهه زدن آب . (دهار). خیزابه یافتن . || طپانچه زدن موج . (منتهی الارب ). تپان...
-
موج
لغتنامه دهخدا
موج . [ م َ / م ُ ] (ع اِ) کوهه ٔ آب . ج ، امواج . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). روکه . مور. (منتهی الارب ). نورد آب . (مهذب الاسماء). آشوب دریا. (ترجمان القرآن جرجانی ص 96). نورد. کوهه . کوهه ٔ آب . خیزابه . خیزاب . آب خیز. آب خیزه . آب کوهه . نره ...
-
جستوجو در متن
-
موجان
لغتنامه دهخدا
موجان . [ م َ وَ ] (ع مص ) مؤوجان . موج . (اقرب الموارد). به معنی موج است . (ناظم الاطباء). رجوع به موج شود.
-
باموج
لغتنامه دهخدا
باموج . [ م َ ] (ص مرکب ) (از: با + موج ). موجدار. متموج . مواج . شکن دار. باشکن . و رجوع به موج و موجدار شود.
-
خمط
لغتنامه دهخدا
خمط. [ خ َ م ِ ] (ع ص ) موج زن . منه : بحر خمط الامواج ؛ دریای موج زن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
شترک
لغتنامه دهخدا
شترک . [ ش ُ ت ُ رَ ] (اِ مصغر) اشترک . مصغر شتر. (انجمن آرا). شتر کوچک و خرد. || موج ، اعم از موج دریا و غیره . (برهان ). موج باشد و آن را اشترک نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ). موج . (انجمن آرا) (آنندراج ). موج باشد و آن را اشترک نیز گویند. (فرهنگ نظا...
-
موجی
لغتنامه دهخدا
موجی . [ م َ / م ُ ] (ص نسبی ) منسوب به موج . آنکه یا آنچه به موج نسبت دارد. || (اصطلاح نقاشی ) رنگ خانه خانه یا مثل موج . (یادداشت مؤلف ). || (اصطلاح پزشکی ) قسمی از نبض . (یادداشت مؤلف ). نبض موجی . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || وهمی و خیالی . (ناظم ...
-
آبکوهه
لغتنامه دهخدا
آبکوهه . [ هََ / هَِ ] (اِ مرکب ) موج . کوهه . نره ٔ آب . آبخیز.
-
آذی
لغتنامه دهخدا
آذی . [ ذی ی ] (ع اِ) موج دریا. ج ، اواذی .
-
دیسمه
لغتنامه دهخدا
دیسمه . [ س َ م َ ] (اِ) موج و موجه . (ناظم الاطباء).
-
فرکانس
لغتنامه دهخدا
فرکانس . [ فْرِ / ف ِ رِ ] (فرانسوی ، اِ) درحرکت موجی ، تعداد ارتعاشات در واحد زمان است . مقدارعددی آن برابر است با سرعت انتشار موج مستقیم بر طول موج . برحسب ارتعاش در ثانیه ، یا سیکل در ثانیه ، یاهرتز سنجیده می شود. || فراوانی . بسامد.
-
غطماط
لغتنامه دهخدا
غطماط. [ غ ِ ] (ع مص ) مرادف غَطْمَطَة است . (از تاج العروس ) (اقرب الموارد). رجوع به غَطْمَطَة شود. || (ص ) موج پی درپی آینده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). موج متلاطم . (اقرب الموارد).
-
تلاطث
لغتنامه دهخدا
تلاطث . [ ت َ طُ ] (ع مص ) برهم زدن موج . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تلاطم موج . (از اقرب الموارد). || یکدیگر را بدست زدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).