کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مَنَّ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
من
لغتنامه دهخدا
من . [ م َ ] (اِ) وزنی باشد معین در هر جایی و آنچه در این زمان متعارف است چهل استار است و هر استاری پانزده مثقال که مجموع من ششصد مثقال باشد به وزن تبریز و هر مثقالی شش دانگ و دانگی هشت حبه و حبه ای به وزن یک جو و به این معنی عربان حرف ثانی را مشددکن...
-
من
لغتنامه دهخدا
من . [ م َ ] (اِ) هر چیزی که بر درخت بندد مانند گزانگبین و ترنگبین و بیدانگبین و شیرخشت و مانند آن . (برهان ) (از ناظم الاطباء). در زبانهای سامی عموماً این کلمه آمده ، ولی محتمل است که «من » تورات همان «من » نباشد که در قرون وسطی و عصر حاضر بدین نام ...
-
من
لغتنامه دهخدا
من . [ م َ ] (اِخ ) (به آلمانی : ماین ) رودی در آلمان غربی که فرانکفورت و بایروت را مشروب می سازد و یکی از شاخه های رود رَن (راین ) است و 524 کیلومتر طول دارد و یکی از راههای مهم آبی آلمان است . (از لاروس ).
-
من
لغتنامه دهخدا
من . [ م َ ] (اِخ ) جزیره ای است به انگلستان که در دریای ایرلند واقع است و 570 کیلومتر مربع وسعت و 48200 تن سکنه دارد و یکی از مراکز جلب سیاحان است . (از لاروس ).
-
من
لغتنامه دهخدا
من . [ م َ ] (ضمیر) به معنی خود که به عربی انا گویند. (برهان ). ضمیر متکلم واحد. (غیاث ) . ضمیر متکلم واحد. (آنندراج ) . ضمیر شخصی منفصل ، اول شخص مفرد (متکلم وحده ) و در اتصال به «را» معمولاً نون آن حذف و «مرا» گفته شود . خود. این کس که می گویم بی د...
-
من
لغتنامه دهخدا
من . [ م َ ] (ع اِ) هر کس . (ترجمان القرآن ). به معنی کسی و آن کس و کیست و به این معنی برای جمع و مفرد هر دو آمده . (غیاث ). اسمی است مبهم غیرمتمکن به معنی کسی و هر کسی مانند «من یقم اقم معه » و اگرچه لفظ آن مفرد است شامل جماعت می گردد، مانند قوله تع...
-
من
لغتنامه دهخدا
من . [ م َن ن ] (ع اِ) ترنجبین . (ترجمان القرآن ) (مهذب الاسماء). گز انگبین . (زمخشری ). ترانگبین و آن تری و پشک است که بر درخت و سنگ منعقد شود و هر شبنم که از آسمان افتد شیرین همچو انگبین و بسته گردد و همچو صمغ خشک شود ومعروف به من تری که بر درخت بل...
-
من
لغتنامه دهخدا
من . [ م َن ن ] (ع مص ) نعمت دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (ترجمان القرآن ) (غیاث ). نکویی کردن با کسی . مِنّینی ̍. (از منتهی الارب ). انعام کردن بر کسی بدون رنج و آزار و نیکی و احسان کردن در حق او. (از اقرب الموارد). || منت برنهادن . ...
-
من
لغتنامه دهخدا
من . [ م ِ ] (اِخ ) (به انگلیسی : مِین ) یکی از ایالات ممالک متحده ٔ آمریکای شمالی است که 983000 تن سکنه دارد و مرکز آن آگستا است . (از لاروس ).
-
من
لغتنامه دهخدا
من . [ م ِ ] (ع حرف جر) از. (ترجمان القرآن ). ترجمه ٔ لفظ «از». (غیاث ) (آنندراج ). یکی از حروف جاره است به معنی «از» و در چندین وجه استعمال می گردد:1 - ابتدای غایت ، و غالباً در همین وجه به کار رود،چنانکه گروهی برآنند که سایر معانی همگی از همین معنی...
-
من
لغتنامه دهخدا
من . [ م ِ] (اِخ ) رودی در فرانسه و یکی از شاخه های لوار است که آنژر را مشروب می سازد و 10 کیلومتر طول دارد.
-
من من
لغتنامه دهخدا
من من . [ م ِ م ِ ] (اِ مرکب ) حکایت صوت کسی که ندانسته ای را گوید. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به من من کردن شود.
-
من و من کردن
لغتنامه دهخدا
من و من کردن . [ م ِن ْ ن ُ م ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، به کندی و با فاصله مقصود گفتن . جویده گفتن یا خواندن . (یادداشت مرحوم دهخدا). سخن گفتن چنانکه فهم نشود. رجوع به من من و من من کردن شود.
-
من من کردن
لغتنامه دهخدا
من من کردن . [ م ِ م ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) صریح نگفتن . تمجمج . تجمجم . تغمغم . (یادداشت مرحوم دهخدا). منگ منگ کردن . جویده جویده و نوعی تودماغی حرف زدن . کلمات را جویده جویده و به صدای آهسته و به صورتی نامفهوم ادا کردن . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال ز...
-
علف من
لغتنامه دهخدا
علف من . [ ع َ ل َ ف ِ م َن ن ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به ترنجبین شود.