کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مَنع کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
خاربست کردن
لغتنامه دهخدا
خاربست کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) با خار پرچین و مانند آن کردن منع دخول را.
-
غدقن کردن
لغتنامه دهخدا
غدقن کردن . [ غ َ دَ ق َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) منع کردن . تأکید کردن . قدغن کردن . غدغن کردن . رجوع به غدغن شود.
-
تحریم کردن
لغتنامه دهخدا
تحریم کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حرام کردن . منع کردن . حرام گردانیدن . رجوع به تحریم شود.
-
واپس داشتن
لغتنامه دهخدا
واپس داشتن . [ پ َ ت َ ] (مص مرکب ) بازداشتن . توقیف کردن . || منع کردن . (ناظم الاطباء).
-
چشم زنی کردن
لغتنامه دهخدا
چشم زنی کردن . [ چ َ / چ ِ زَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) منع کردن و تعرض نمودن و ممانعت کردن . || در حبس کردن . (ناظم الاطباء).
-
حرمان
لغتنامه دهخدا
حرمان . [ ح ِ ] (ع مص ) بی روزی کردن . (زوزنی ) (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان عادل ). بازداشتن . منع کردن . بی بهره کردن . بی بهرگی . ناامید کردن . نومید کردن .
-
ابهاص
لغتنامه دهخدا
ابهاص . [ اِ ] (ع مص ) منع کردن از. بازداشتن از.
-
پنامیدن
لغتنامه دهخدا
پنامیدن . [ پ َ دَ ] (مص ) منع کردن . بازداشتن .
-
صامر
لغتنامه دهخدا
صامر. [ م ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی ازصَمَر، به معنی زفتی کردن و بازداشتن و منع کردن .
-
ذأذاء
لغتنامه دهخدا
ذأذاء. [ ذَءْ ] (ع مص ) بازداشتن . نهی کردن . منع کردن . || دست اندازان رفتن . ذَأذَاءةً، ذَاءْذاءً، تَذَاءْذَاَ.
-
انجسکیدن
لغتنامه دهخدا
انجسکیدن . [ اَ ج َ دَ ] (مص ) بازگشتن و مراجعت کردن . (ناظم الاطباء). || بازداشتن و منع کردن . (ناظم الاطباء).
-
پیش گیری کردن
لغتنامه دهخدا
پیش گیری کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دفع. جلوگیری کردن . مانع گشتن . منع کردن . بنگهداری برخاستن . از پیش مانع آن شدن چنانکه سرایت مرضی را. || جلو بستن . پیش بندی کردن ، چنانکه سیل را یا جریان آبی را در صحرائی .
-
قرق کردن
لغتنامه دهخدا
قرق کردن . [ ق ُ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ممانعت کردن . قدغن کردن . بازداشتن از آمدن و دخول و خروج . (ناظم الاطباء).- قرق کردن جایی را ؛ قدغن کردن آنجا را. منع کردن مردم را از رفت وآمد در آنجا.رجوع به قُرُق شود.
-
خار در جائی کردن
لغتنامه دهخدا
خار در جائی کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب )خار در محلی قرار دادن بجهت منع دخول . خارنشین کردن شیئی . ایجاد مانع کردن . رجوع به کلمه ٔ تشویک شود.
-
دریغ کردن
لغتنامه دهخدا
دریغ کردن . [ دِ / دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دریغ داشتن . مضایقه کردن . ندادن چیزی یا از چیزی به کسی . کوتاهی کردن . خویشتن داری کردن . امتناع و مخالفت کردن . منع کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). انکار کردن و رد کردن و امتناع نمودن و بازداشتن و ترک کردن و ...