کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مَقْتاً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
مقطع
لغتنامه دهخدا
مقطع. [ م َ طَ ] (ع مص ) بریدن . قطع. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به معنی قطع کردن نیز آمده و در این صورت مصدر میمی است .(غیاث ) (آنندراج ). || (اِ) جای برش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). محل قطع و برش . (ناظم ...
-
مقطع
لغتنامه دهخدا
مقطع. [ م ِ طَ ] (ع اِ) گاز. (مهذب الاسماء). افزار بریدن و کازود و امثال آن . (منتهی الارب ). ابزار و آلت بریدن و کازود و جز آن . (ناظم الاطباء). آنچه بدان چیزی برند. (ناظم الاطباء). آنچه بدان چیزی برند. (از اقرب الموارد). گاز که بدان زر و سیم و امثا...
-
مقطع
لغتنامه دهخدا
مقطع. [ م ُ طَ ] (ع ص ) گشن بازمانده از گشنی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مردی که خواهش زنان ندارد. || غریب ازخانمان بریده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مردی که دیوان نباشد او را. (منتهی الارب )...
-
مقطع
لغتنامه دهخدا
مقطع. [ م ُ طِ ] (ع ص ) فرومانده از دلیل و جواب و ساکت وخاموش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنکه حجت وی بریده شده باشد. (از اقرب الموارد). || بازمانده شده از یاران در سفر خصوصاً در صفر حج . (ناظم الاطباء). || قطع کننده ٔ معاملات ودعاوی ...
-
مقطع
لغتنامه دهخدا
مقطع. [ م ُ ق َطْ طَ] (ع ص ) بریده شده . || چیزی که زواید را از اطرافش بریده و آراسته و پیراسته کرده باشند. (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || نزد علمای فن بدیع عبارت است از اینکه سخنی که ایراد کنند حروف هر یک از کلمات آن از یکدیگر جدا باشد در نوش...
-
مقطع
لغتنامه دهخدا
مقطع. [ م ُ ق َطْ طِ ] (ع ص ) آنچه بسبب حرارت لطیفه نفوذ کند مابین خلط لزج و سطح عضو و ملاصق آن و دفع اونماید بدون تصرف در قوام خلط مانند سکنجبین . (تحفه ٔحکیم مؤمن ). دوایی که به سبب لطافت خود بین سطح عضو و خلط لزج چسبیده به آن نفوذ کند و آن را از ...
-
جستوجو در متن
-
مقت
لغتنامه دهخدا
مقت . [ م َ ] (ع مص ) دشمن داشتن .(تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (ترجمان القرآن ). دشمن گرفتن . مقاتة. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). دشمن گرفتن و دشمن داشتن به دشمنی سخت . (از ناظم الاطباء). به جهت امر قبیحی کسی را به شدت دشمن داشتن . (از اقرب الموار...