کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مَفْتُونُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مفتون
لغتنامه دهخدا
مفتون . [ م َ ] (ع ص ) در فتنه افتاده . (منتهی الارب )(آنندراج ) (غیاث ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دیوانه . || عقل و مال رفته .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شیفته . عاشق . (از غیاث ) (از آنندراج ). شیفته . ربوده دل . ...
-
مفتون
لغتنامه دهخدا
مفتون . [ م َ ] (ع مص ) آزمودن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). آزمایش . و منه قوله تعالی : بأیکم المفتون . و باء در این آیت به معنی فی یا زائده است . و این کلمه مصدر است مانند معقول . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
مفتون آذربایجانی
لغتنامه دهخدا
مفتون آذربایجانی . [ م َ ن ِ ذَ ] (اِخ )رجوع به مفتون دنبلی و مجمع الفصحاء ج 2 ص 483 شود.
-
مفتون دنبلی
لغتنامه دهخدا
مفتون دنبلی . [ م َ ن ِ دُم ْب َ ] (اِخ ) عبدالرزاق بیک پسر نجفقلی بیگلربیگی دنبلی . از شعرا و فضلا و نویسندگان قرن سیزدهم هجری است .وی در سال 1176 هَ . ق . در شهر خوی متولد گردید. پدرش در خوی و سپس در تبریز حکومت داشته و باجگزار کریم خان زند بوده اس...
-
مفتون فارسی
لغتنامه دهخدا
مفتون فارسی . [ م َ ن ِ ] (اِخ ) محمدحسن . از شعرای قرن سیزدهم هجری بود. رضا قلیخان هدایت آرد: «نستعلیق را پخته می نگاشت و طبعی سخته داشت ». از اوست :گفتمش کشتن عشاق گناه است مگرگفت طفلیم و به طفلی گنهی باید کرد.و رجوع به مجمعالفصحاء ج 2 ص 487 و فرهن...
-
مفتون کاکوروی
لغتنامه دهخدا
مفتون کاکوروی . [ م َ ن ِ رَ ] (اِخ ) شیخ مؤمن علی بن شیخ ذوالفقار علی . از شاعران قرن سیزدهم هجری و منسوب به قصبه ٔ «کاکوری » است . از اوست :با جنون باز آشنا کردم دل دیوانه رااز تب سودا دگر آتش زدم این خانه رارشته ٔ زنار زیب دوش ایمان ساختم بر سر ز...
-
مفتون لاهوری
لغتنامه دهخدا
مفتون لاهوری . [ م َ ن ِ ] (اِخ ) میرزا عبدالرحیم بیگ . از شعرای قرن سیزدهم بود و در اواسط همین قرن به شهادت رسید. از اوست :در فطرت کامل نکند حادثه نقصان یاقوت چو ساییده شود قوت روح است .و رجوع به تذکره ٔ صبح گلشن ص 437 و قاموس الاعلام ترکی شود.
-
مفتون شاه آبادی
لغتنامه دهخدا
مفتون شاه آبادی .[ م َ ن ِ ] (اِخ ) احسان اﷲبن شیخ امان اﷲ. از شاعران هندوستان و در شاه آباد خطه ٔ «اود» می زیست . از اوست :صدای ناله از هر کوچه و بازار می آیدیقین دارم که آن ترک سپه سالار می آید.ورجوع به تذکره ٔ صبح گلشن ص 436 و قاموس الاعلام ترکی ش...
-
واژههای همآوا
-
مفتون
لغتنامه دهخدا
مفتون . [ م َ ] (ع ص ) در فتنه افتاده . (منتهی الارب )(آنندراج ) (غیاث ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دیوانه . || عقل و مال رفته .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شیفته . عاشق . (از غیاث ) (از آنندراج ). شیفته . ربوده دل . ...
-
مفتون
لغتنامه دهخدا
مفتون . [ م َ ] (ع مص ) آزمودن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). آزمایش . و منه قوله تعالی : بأیکم المفتون . و باء در این آیت به معنی فی یا زائده است . و این کلمه مصدر است مانند معقول . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
مخلبس
لغتنامه دهخدا
مخلبس . [ م ُ خ َ ب ِ ] (ع ص ) دل برنده و مفتون گرداننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آنکه دل می برد و مفتون می کند. (ناظم الاطباء).
-
مفتن
لغتنامه دهخدا
مفتن . [ م ُ ف َت ْ ت َ ] (ع ص ) سخت مفتون . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
فتنه گشتن
لغتنامه دهخدا
فتنه گشتن . [ ف ِ ن َ / ن ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) فتنه شدن . مفتون شدن . فریفته شدن : از گروهی که با رسول و کتاب فتنه گشتند بر یکی فرناس . ناصرخسرو.رجوع به فتنه شود.