کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مَخْمَصَةٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مخمصة
لغتنامه دهخدا
مخمصة. [ م َ م َ ص َ ] (ع مص ) باریک میان کردن . (المصادر). خمصه الجوع خمصاً و مخمصة؛ باریک کرد او را گرسنگی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). و رجوع به خمص شود. || (اِمص ) گرسنگی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (دهار چ بنیاد ف...
-
واژههای همآوا
-
مخمسة
لغتنامه دهخدا
مخمسة. [ م ُ خ َم ْ م َ س َ ] (ع ص ) مسئله ای است از مسائل فرائض که در آن پنج صحابی اختلاف کرده اند، علی (ع ) و عثمان و ابن مسعود و زید وابن عباس رضی اﷲعنهم . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
مخمسة
لغتنامه دهخدا
مخمسة. [ م ُ خ َم ْ م ِ س َ ] (اِخ ) فرقه ای از غلاة که می گفتند «سلمان فارسی » و «مقداد» و «عمار» و «ابوذر غفاری » و «عمربن امیه ٔ ضیمری » از طرف خداوند مأمور اداره ٔ مصالح عالمند و به سلمان مقام رسالت میدادند. (خاندان نوبختی اقبال ص 263). به صیغه ...
-
مخمصة
لغتنامه دهخدا
مخمصة. [ م َ م َ ص َ ] (ع مص ) باریک میان کردن . (المصادر). خمصه الجوع خمصاً و مخمصة؛ باریک کرد او را گرسنگی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). و رجوع به خمص شود. || (اِمص ) گرسنگی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (دهار چ بنیاد ف...
-
جستوجو در متن
-
دقمسه
لغتنامه دهخدا
دقمسه . [ دَ م َ س َ / س ِ ] (اِ) مخمصه و دردسر و ناراحتی . ظاهراً تحریفی است از مخمصة. دخمصه . (فرهنگ لغات عامیانه ).
-
گیر ماندن
لغتنامه دهخدا
گیر ماندن . [ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه به معنی گیر کردن باشد. (یادداشت به خط مؤلف ). در مخمصه افتادن . به قید افتادن .
-
بی غایله
لغتنامه دهخدا
بی غایله . [ غا ی ِ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + غایله )بی مخمصه . بی دردسر. بی غائله . رجوع به بی غائله شود.
-
بیغائله
لغتنامه دهخدا
بیغائله . [ ءِ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + غائله ) بی دردسر. بی مخمصه . بیغایله . رجوع به غائله شود.
-
دغمسه
لغتنامه دهخدا
دغمسه . [ دَ م َ س َ / س ِ ] (اِ) در تداول عوام ، مخمصة. مشکل . مشکلات در کاری . تعب . دردسر. مزاحمت . هیاهو. جنجال . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
گیر انداختن
لغتنامه دهخدا
گیر انداختن . [ اَ ت َ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، گرفتار کردن . اسیر کردن . به دام افکندن . در تله انداختن . در مخمصه انداختن . مبتلی ساختن . (یادداشت به خط مؤلف ). گرفتاری ایجاد کردن برای کسی .
-
گروشی
لغتنامه دهخدا
گروشی . [ گ ِ ] (اِخ ) امانوئل دو. مارشال فرانسوی متولد در قصر ویلت سنت اِتواز ، متولد 1766 و متوفی 1847م . او با ناپلئون در محاربات عمده ٔ وی شرکت داشت . در سال 1815 در جنگ واترلو وی نتوانست بموقع خود را به امپراتوربرساند و در نتیجه از الحاق سپاهیان...
-
هچل
لغتنامه دهخدا
هچل . [ هََ چ َ ] (اِ) در تداول عوام ، مخمصه . کش و واکش . (یادداشت به خط مؤلف ).- در هچل افتادن ؛ گرفتار شدن . (یادداشت به خط مؤلف ).- در هچل افتادن کسی یا پولی ؛ گرفتار شدن شخص یا از دست رفتن پول چنانکه بازگردانیدنش دشوار بود، یا وصول آن ممتنع ...
-
مادرمرده
لغتنامه دهخدا
مادرمرده . [ دَ م ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کسی که مادرش مرده باشد. کسی که در سوک مادرش غمگین و دل افسرده باشد : مرا بگذار تا گریم بدین روزتو مادرمرده را شیون میاموز.نظامی .|| کلمه ای است اظهار شفقت را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ترکیبی است که در مق...