کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مویه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مویه
لغتنامه دهخدا
مویه . [ م ُ وَی ْه ْ ] (ع اِمصغر) مویهة. مصغر ماء. آب اندک . (ناظم الاطباء). مصغر ماء، به معنی آب . (آنندراج ). و رجوع به ماء شود.
-
مویه
لغتنامه دهخدا
مویه . [ مو ی َ / ی ِ ] (اِمص ) اسم از موییدن . اسم مصدر از موییدن . نوحه و گریه و ناله ٔ آهسته با گریه . (یادداشت مؤلف ). گریه و نوحه و زاری . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ). گریه ٔ با نوحه را گویند. (برهان ). گریه و زاری . (صحاح...
-
مویه
لغتنامه دهخدا
مویه . [ مو ی َ / ی ِ ] (ص نسبی ، پسوند) در ترکیباتی چون دومویه و فلفل مویه و جز آن به جای موی آید و نوعی نسبت یا اختصاص را رساند.
-
واژههای مشابه
-
مویه ٔ زال
لغتنامه دهخدا
مویه ٔ زال . [ مو ی َ / ی ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح موسیقی ) نام نوایی و لحنی باشد که مطربان خوانند و نوازند. (برهان ) (آنندراج ). نام لحن ونوایی از موسیقی . (ناظم الاطباء). نوایی است که مطربان زنند. (فرهنگ اوبهی ) (لغت فرس اسدی ) : به...
-
مویه زدن
لغتنامه دهخدا
مویه زدن . [ مو ی َ / ی ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) فریاد زدن . نوحه کردن . گریه و زاری نمودن . مویه کردن : بسازید نوحه به آواز رودبه بربط همی مویه زد با سرود. فردوسی .و رجوع به مویه و مویه کردن شود.
-
مویه کردن
لغتنامه دهخدا
مویه کردن . [ مو ی َ / ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گریه و زاری کردن . گریه و نوحه کردن . موییدن . گریستن . (یادداشت مؤلف ) : به روز و به شب مویه کرد و گریست پس از مرگ سهراب سالی بزیست . فردوسی .سپاهی و شهری به ایران به دردزن و مرد و کودک همه مویه کرد. ف...
-
مویه کنان
لغتنامه دهخدا
مویه کنان . [ مو ی َ / ی ِ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال مویه کردن . در حال موییدن . گریه کنان . (از یادداشت مؤلف ) : نمودی به من پشت همچون زنان برفتی غریوان و مویه کنان .فردوسی .و رجوع به مویه و مویه کردن و مویه گر شود.
-
مویه گر
لغتنامه دهخدا
مویه گر. [ مو ی َ / ی ِ گ َ ] (ص مرکب ) نوحه و زاری کننده . (ناظم الاطباء). نوحه کننده را گویند. (برهان ). نوحه گر. گریان . مویان .مویه کنان . نائح . نائحه . نالان . نوحه سرا. (یادداشت مؤلف ). هرکس که نوحه و زاری کند و مرثیه بخواند یا نخواند آن را م...
-
مویه گری
لغتنامه دهخدا
مویه گری . [ مو ی َ / ی ِ گ َ ] (حامص مرکب ) صفت و حالت مویه گر. گریه و زاری و نوحه . نوحه گری . نوحه . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به مویه و مویه گر شود.
-
جستوجو در متن
-
موینده
لغتنامه دهخدا
موینده . [ مو ی َ دَ / دِ ] (نف ) نالنده . نالان . مویان . مویا. که مویه کند. مویه گر. (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به مویه گر شود.
-
موی
لغتنامه دهخدا
موی . (اِ) مخفف مویه . مویه . گریه . ناله . (یادداشت مؤلف ). || مصیبت . بدبختی : مرد گفت ای جوان زیباروی به یکی موی رستی از یک موی . نظامی (هفت پیکر چ امیرکبیر ص 755).رجوع به مویه شود.
-
مویهة
لغتنامه دهخدا
مویهة. [ م ُ وَهََ ] (ع اِ مصغر) مُوَیْه . (آنندراج ). مصغر ماء. آب اندک . (ناظم الاطباء). و رجوع به ماء و مویه شود.
-
موشگر
لغتنامه دهخدا
موشگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) زن نوحه گر که در مجلس ماتم در میان زنان نشسته و نیکوییهای مرده را یک یک بر زبان آورده نوحه و مویه کند و زنان دیگر با وی همراهی کنند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از برهان ). مویه گر. (انجم...