کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موکول بروز دیگر شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بروز کردن
لغتنامه دهخدا
بروز کردن . [ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ظاهر شدن و آشکار گشتن .
-
نمایان شدن
لغتنامه دهخدا
نمایان شدن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ظاهر شدن . به نظر درآمدن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آشکار شدن . نموده شدن . (ناظم الاطباء). پیدا شدن . طالعشدن . ظهور. بروز. طلوع . پیدایش . (یادداشت مؤلف ).
-
بروز
لغتنامه دهخدا
بروز. [ ب ُ ](ع مص ) بیرون آمدن . (از منتهی الارب ) (دهار) (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). خروج . (از اقرب الموارد). || نمایان شدن و برآمدن بسوی فضا. (از منتهی الارب ). || بیرون آوردن . (دهار).
-
تب آور
لغتنامه دهخدا
تب آور. [ ت َ وَ ] (نف مرکب )مرخم تب آورنده . آنچه تب آورد. آنچه که موجب بروز بیماری تب گردد. رجوع به تب و دیگر ترکیب های آن شود.
-
پس شاشیدن
لغتنامه دهخدا
پس شاشیدن . [ پ َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام ، تنزل کردن . عقب رفتن . بد شدن پس از نیکوئی : مثل شتر پس میشاشد. روز بروز پس میشاشد.
-
کبور
لغتنامه دهخدا
کبور. [ ک َب ْ بو ](اِ) (کلمه ٔ عبری بمعنی کفاره ٔ گناه ) دهم روز از تشرین که جهودان در آن روزه دارند در مدت 25 ساعت و ابتدا کنند روز نهم پیش از آفتاب فروشدن نیم ساعت و تمام شود بروز دهم نیم ساعت گذشته از غروب و نشاید که این کبور بروز یکشنبه افتد یا ...
-
بروز
لغتنامه دهخدا
بروز. [ ب َرْ وَ / ب ُ ] (اِ) برور، که سجاف جامه است . (از برهان ). آرایش پوستین که در پای دامن و سرآستین دوزند. (هفت قلزم ) (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به بَروَر شود. || پیوند و جامه که پوشیدنی و گستردنی باشد. (هفت قلزم ). پیوند جامه گستردنی یا پوشیدنی...
-
دیگر گردیدن
لغتنامه دهخدا
دیگر گردیدن .[ گ َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) تغییر یافتن . عوض شدن .
-
تساتل
لغتنامه دهخدا
تساتل . [ ت َ ت ُ ] (ع مص ) بپای شدن . (زوزنی ). یکی بعد دیگر برآمدن قوم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || خارج شدن بعض قوم بر اثر بعضی دیگر. (از متن اللغة). خارج شدن قوم متتابع یکدیگر، یکی پس از دیگری . (از المنجد). || ...
-
پی شدن
لغتنامه دهخدا
پی شدن . [ پ َ / پ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) قلم شدن . بریده شدن رگ عرقوب اسب یا چهارپای دیگر. رجوع به پی شود.
-
شقد
لغتنامه دهخدا
شقد.[ ] (ع مص ) بیخواب شدن . || شورچشم شدن .(تاج المصادر بیهقی ). ولی در متون دیگر دیده نشد.
-
وثی
لغتنامه دهخدا
وثی . [ وَ ثا ] (ع مص ) معیوب شدن دست بی آنکه استخوان بشکند. (ناظم الاطباء). معیوب کردن دست را بی آنکه استخوان شکند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رگ به رگ شدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). از جا دررفتن استخوان : و ضماده [ الذبل ] یردالوثی و بروز المقعده . (...
-
کمربر شدن
لغتنامه دهخدا
کمربر شدن . [ ک َ م َ ب ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بی حس شدن کمر از کثرت رفتن یاتعبی دیگر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
بخار شدن
لغتنامه دهخدا
بخار شدن . [ ب ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تبدیل شدن آب یا هر مایع دیگری بر اثر حرارت و عوامل دیگر به گاز و دمه .
-
تور شدن
لغتنامه دهخدا
تور شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) متوحش شدن و پریدن کبوتر یا مرغی دیگر. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). رجوع به تور شود.