کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موکب رو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
موکب رو
لغتنامه دهخدا
موکب رو. [ م َ / مُو ک ِ رَ / رُو ] (نف مرکب ) رونده در التزام رکاب شاه . که در موکب پادشاه یا بزرگ یا امیری حرکت کند. که در التزام رکاب سلطان باشد : مریخ ، ملازم یتاقت موکب رو کمترین وشاقت . نظامی .وشاقان موکب رو زودخیزبه دیدار تازه ، به رفتارتیز. ن...
-
واژههای مشابه
-
ستاره موکب
لغتنامه دهخدا
ستاره موکب . [ س ِ رَ / رِ م َ / مُو ک ِ ](ص مرکب ) ستاره لشکر. صاحب لشکر فراوان : بدر ستاره موکبی مهر فلک جنیبتی ابر درخش رایتی بحر نهنگ خنجری .خاقانی .
-
موکب آرا
لغتنامه دهخدا
موکب آرا. [ م َ / مُو ک ِ ] (نف مرکب ) موکب آرای . آرایشگر موکب شاهی . (از یادداشت مؤلف ). آراینده ٔگروه ملتزمان رکاب . رجوع به موکب و موکب آرای شود.
-
موکب آرای
لغتنامه دهخدا
موکب آرای . [ م َ / مُو ک ِ ] (نف مرکب ) زینت دهنده و آرایش کننده ٔ سواران ملازم رکاب پادشاه . (ناظم الاطباء). موکب آرا. و رجوع به موکب آرا شود.
-
موکب داری
لغتنامه دهخدا
موکب داری . [ م َ / مُو ک ِ ] (حامص مرکب ) سرپرستی سواران و پیادگان که در التزام رکاب پادشاهند. جلوداری . (آنندراج ) : به موکب داریش ناموس اکبرخرامان گشته چون طاوس انور. امیرخسرو (از آنندراج ).رجوع به موکب شود.
-
جستوجو در متن
-
دریارو
لغتنامه دهخدا
دریارو. [ دَرْ رَ / رُو ] (نف مرکب ) دریاگرفتگی . دریارونده . رونده در دریا. آنکه در دریا رود. دریاگذار. دریاپیما. از عالم (از قبیل ) آتش رو و موکب رو. (آنندراج ). سفرکننده در دریا. (ناظم الاطباء). دریانورد : کله خود دریاروان چون حباب بر آراسته خود ه...
-
زودخیز
لغتنامه دهخدا
زودخیز. (نف مرکب ) کنایه از فرمانبردار و خدمتکار باشد. (برهان ). خادم فرمانبردار چست و چالاک . (آنندراج ) (از انجمن آرا). فرمانبردار و مطیع. (فرهنگ رشیدی ). چالاک . (غیاث ). فرمانبردار. خدمتکار. (فرهنگ فارسی معین ). فرمانبردار و مطیع و خدمتکار. (ناظم...
-
وشاق
لغتنامه دهخدا
وشاق . [ وُ / وِ ] (ترکی ، اِ) اشاق . اوشاق . اوشاخ . معرب ، وشاقی . اوشاقی . غلام بچه . (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). طفل و کودک . (ناظم الاطباء). و در کتاب لغت ترکی آمده که کودک را از ابتدای زادن تا پیش از بلوغ اشاق [ وشاق ] گویند. (ا...
-
یتاق
لغتنامه دهخدا
یتاق . [ ی َ / ی ُ ] (ترکی ، اِ)پاس و پاس داشتن و محافظت کردن . (برهان ) (سروری ). پاسبانی یعنی چوکی . (غیاث اللغات ). پاسبانی و پاس داشتن یعنی چوکی . (آنندراج ). پاس و حفظ. (ناظم الاطباء) : اینک خان چون این جواب شنید مستعد کار شد وتیرهای یتاق به اقط...
-
روی کردن
لغتنامه دهخدا
روی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رو کردن . توجه . اقبال . استقبال . (از یادداشت مؤلف ) : سوی آسمان کردش آن مرد روی بگفت ای خدا این تن من بشوی . ابوشکور بلخی .تهمتن سوی آسمان کرد روی چنین گفت کای داور راستگوی . فردوسی .چو بشنید شاه این سخن را از اوی ...
-
خیز
لغتنامه دهخدا
خیز. (نف مرخم ) خیزنده . برخیزنده . (ناظم الاطباء). بلندشونده . این لفظ در حالت ترکیب بدو وجه مستعمل میشود یکی آنکه جزء اول حال از ذات او باشد چون سبکخیز و دیگر آنکه بمعنی مکانی بود که حال و ذی حال از آن پیدا شود چون دشت عاشق خیز. (آنندراج ).- آب خیز...
-
مقصد
لغتنامه دهخدا
مقصد. [ م َ ص ِ / م َ ص َ ] (ع اِ) جای قصد و به فتح صاد چنانکه شهرت دارد درست نباشد چرا که قصد یقصد از ضرب یضرب آمده است . (غیاث ) (آنندراج ). مکان قصد. ج ، مقاصد. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). محل و موضع قصد و محل اراده . (ناظم الاطباء). فرق ب...
-
رکاب
لغتنامه دهخدا
رکاب . [ رِ ] (ع اِ) شتران که بدان سفر کرده شود (واحد ندارد) یا واحد آن راحلة است . ج ، رُکُب و رِکابات و رَکائِب . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). شتر که واحد آن راحلة است و ج ، رکائب و رکب و رکابات . (از اقرب الموارد). شتران که بر آن سفر کنند. اش...