کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
موک
لغتنامه دهخدا
موک . (اِ) نیش جانوران گزنده مانند کژدم و جز آن . (ناظم الاطباء). نیش را گویند خواه نیش عقرب باشد و خواه نیش چیزهای دیگر. (برهان ). || میش را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). میش بود. (فرهنگ اسدی ). به معنی میش است و در برهان به معنی نیش آمده . (آنندراج ) (...
-
موک
لغتنامه دهخدا
موک . (اِخ ) دهی است از دهستان خواجه ٔ بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد، واقع در 41هزارگزی شمال فیروزآباد با 135 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7). قریه ای است یک فرسنگ و نیمی بیشتر شمالی زنجیران . (فارسنامه ٔ ناص...
-
موک
لغتنامه دهخدا
موک . [ م ُ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شراء بالای بخش وفس شهرستان اراک ، واقع در 9هزارگزی راه عمومی با 73 تن جمعیت . آب آن از چشمه و راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
-
واژههای مشابه
-
چاه موک
لغتنامه دهخدا
چاه موک . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان فنوج بخش بمپور شهرستان ایران شهر که در 132 هزارگزی جنوب باختری بمپور و3 هزارگزی جنوب راه مالرو فنوج به رمشک واقع شده و 45 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
جستوجو در متن
-
موکبی
لغتنامه دهخدا
موکبی . [ م َ / مُوک ِ ] (ص نسبی ) منسوب و مربوط به موکب پادشاه . (یادداشت مؤلف ). منسوب به موکب و آنکه جزو موکب باشد. ج ،موکبیان . (ناظم الاطباء). || سوار یا پیاده که همراه پادشاه باشد. کسی که در التزام رکاب سلطان باشد. (از یادداشت مؤلف ). سواری خ...
-
خواجه
لغتنامه دهخدا
خواجه . [ خوا / خا ج َ / ج ِ] (اِخ ) بلوک کوچکی است در جانب جنوب شیراز. درازی آن از مرادآباد تا دارنجان از چهارفرسنگ بیشتر. پهنای آن از موک تا قریه ٔ سیریزکان چهارفرسنگ محدود است .از جانب مشرق به بلوک خفر و از سمت شمال به بلوک کوار و سیاخ و از طرف مغ...
-
نوک
لغتنامه دهخدا
نوک . [ ن َ / نُو / نو / نُک ْ ] (اِ) منقار مرغان . (انجمن آرا) (از برهان )(ناظم الاطباء). تک . نک . نول . شند. چِنگ : طرفه مرغم ز شکل طرفه نمای که پرم در سراست و نوک به پای . امیرخسرو.کرمکی چون ز آب بنمودی نوک کردی دراز و بربودی . جامی .- امثال : مر...
-
بغل
لغتنامه دهخدا
بغل . [ ب َ غ َ] (اِ) زیر مفصل شانه و بازوی انسان و حیوان : در مرض طاعون گاهی در بغل مریض غده بیرون می آید. (فرهنگ نظام ). بتازی بغل را ابط گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).جناح . (منتهی الارب ) (دهار). مَغْبِن . رُفْغْ. عطف : عطفا کل شی ٔ جانباه . بغل ....