کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موچلکا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
موچلکا
لغتنامه دهخدا
موچلکا. [ چ َ ] (مغولی ، اِ) سند و تمسک . (ناظم الاطباء). محضر. صورتمجلس . دستخط. (یادداشت مؤلف ).- موچلکا دادن ؛ دستخط دادن .سند دادن . تأیید کردن و قبول نمودن با نوشته : و امراء تومان و هزاره و صده و دهه و چریک بسیار خط موچلکا داده که به قدر وسع...
-
جستوجو در متن
-
خط بسر خود دادن
لغتنامه دهخدا
خط بسر خود دادن . [ خ َ ب ِ س َ رِ خوَدْ / خُدْ دَ ] (مص مرکب ) موچلکا و سجل نوشتن . (برهان قاطع).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) خالدی زنجانی (خواجه ) ملقب به صدرالدین و صدر جهان و چاویان . وزیر کیخاتوبن اباقا.صاحب حبیب السیر گوید: در جامعالتواریخ جلالی مسطور است که خواجه صدرالدین احمد خالدی از قاضی زادگان ولایت زنجان بود و در اوائل حال چندگاه ملازمت طغ...
-
غازان
لغتنامه دهخدا
غازان . (اِخ ) فرزند ارغون بن اباقابن هولاکوبن تولوی بن چنگیز، هفتمین ایلخانان مغولی (از هلاکو ببعد) ایران است که از سال 694 تا سال 703 هَ . ق . فرمانروای کشور ایران بوده است . غازان خان در زمان ایلخانی ارغون خان از طرف پدر مأمور اداره ٔ امور خراسان...