کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مؤمل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مؤمل
لغتنامه دهخدا
مؤمل . [ م ُ ءَم ْ م َ ] (ع اِ) نام اسب هشتم از اسبان رهان . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (ازمتن اللغة) (از نصاب الصبیان ) (ناظم الاطباء). صاحب غیاث آرد: نام اسب هفتم که به ضرورت قافیه در بیت نصاب به مقام هشتم واقع شده است . (غی...
-
مؤمل
لغتنامه دهخدا
مؤمل . [ م ُ ءَم ْ م َ] (اِخ ) ابن امیل . شاعری از کوفه بود و عصر اموی رادرک کرد و در عصر عباسی شهرت یافت . در پایان عمر نابینا شد و در حدود سال 190 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ). و رجوع به البیان و التبیین ج 3 ص 61 شود.
-
مؤمل
لغتنامه دهخدا
مؤمل . [ م ُ ءَم ْ م ِ ] (ع ص ) بیوسنده و امیددارنده .(منتهی الارب ). امیددارنده . (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). امیدوار. (غیاث ) (آنندراج ) (یادداشت مؤلف ).
-
مؤمل
لغتنامه دهخدا
مؤمل . [م ُ ءَم ْ م َ ] (اِخ ) ابن جمیل بن یحیی بن ابی حفصة. شاعری ظریف از مردم مدینه و معروف به «قتیل الهوی » بود. در مدینه و بعد در عراق به مدح حکام پرداخت . ابوالفرج اصفهانی از اشعار او در اغانی آورده است . مرگ مؤمل در حدود سال 170 هَ . ق . بود....
-
واژههای مشابه
-
ابن مؤمل
لغتنامه دهخدا
ابن مؤمل . [ اِ ن ُ م ُ ءَم ْ م ِ ] (اِخ ) ابوالحسن صاعدبن هبةاﷲبن المؤمل الحظیری نصرانی طبیب . اصل وی از حظیره است و به بغداد متوطن گشت . او را در خدمت ناصر باﷲ خلیفه مقامی بزرگ بود. او راست : کتابی موسوم به الصفوه که منتخباتی ازطب نظری و عملی است...
-
جستوجو در متن
-
صاعد
لغتنامه دهخدا
صاعد. [ ع ِ ] (اِخ ) ابن مؤمل . رجوع به ابن مؤمل و صاعدبن هبةاﷲبن مؤمل شود.
-
ابوعبدالرحمن
لغتنامه دهخدا
ابوعبدالرحمن . [ اَ ع َ دِرْ رَ ما ] (اِخ ) مؤمّل بن اهاب . از روات است .
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن غسان . علی بن مؤمل بن علی بن غسان مصری ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن غسان . رجوع به علی مصری (ابن مؤمل بن علی بن ...) شود.
-
ابوالحسین
لغتنامه دهخدا
ابوالحسین . [ اَ بُل ْ ح ُ س َ ] (اِخ ) صاعدبن هبةاﷲ. رجوع به ابن مومل ابوالحسین شود.
-
طاربند
لغتنامه دهخدا
طاربند. [ رَ ب َ ] (اِخ ) موضعی است که در شعر مؤمّل بن اَمیل محاربی ذکر آن آمده است . (معجم البلدان ).
-
ابوعبدالرحمن
لغتنامه دهخدا
ابوعبدالرحمن . [ اَ ع َ دِرْ رَ ما ] (اِخ ) مؤمّل بن اسماعیل الثقفی . از ثوری و شعبه روایت کند.
-
ابوسعید
لغتنامه دهخدا
ابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) مؤمّل بن فضل بن عمیر حرّانی . محدّث است .
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ] (اِخ ) ابن مؤمل بن علی بن غسان مصری ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن غسان . رجوع به علی مصری شود.