کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مؤتمر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مؤتمر
لغتنامه دهخدا
مؤتمر. [ م ُءْ ت َ م َ ] (ع اِ)کنگره . کنفرانس . مشورتگاه . کنگاشگاه . جای رایزنی و مشاورت : مؤتمر اسلامی . (یادداشت مؤلف ). || (ص ) امرشده . مأمور. (یادداشت مؤلف ) : گفتم به امر ایزد مأمور گشت خلق گفتا به امر باشد مأمور و مؤتمر. ناصرخسرو.هر ...
-
مؤتمر
لغتنامه دهخدا
مؤتمر. [ م ُءْ ت َ م ِ ] (ع ص ) فرمان برنده . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فرمان بر. فرمانبردار. (غیاث ). || مشورت کننده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث ). || قصدکننده ٔ کاری . قصدنماینده ٔ کاری . || فرماینده . (منتهی ا...
-
جستوجو در متن
-
مآمر
لغتنامه دهخدا
مآمر. [ م َ م ِ ] (ع اِ) ج ِ مُؤتَمِر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به مؤتمر و مآمیر شود.
-
مآمیر
لغتنامه دهخدا
مآمیر. [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مُؤتَمِر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به مؤتمر و مآمر شود.
-
باجوری
لغتنامه دهخدا
باجوری . (اِخ ) محمود... محمودافندی عمر. نماینده ٔ مصر در مؤتمر علمی منعقد بسال 1889 م . در سوئد و نروژ. یکی از اساتید زبان عربی در مدرسه ٔ خدیویه ٔ سابق بود. ترجمه ٔ احوال وی در آغاز کتاب الدرر البهیة او آمده است . او راست : 1- ادب الناشی ٔ، و آن ر...
-
برد
لغتنامه دهخدا
برد. [ ب َ ](ع اِ) سرما. (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ) (آنندراج ). مقابل حر... (آنندراج ) (از مهذب الاسماء) (کشاف اصطلاحات الفنون ). برودت . ضد حرارت . سردی . (کشاف اصطلاحات الفنون ). ضد گرما. (منتهی الارب ) : در فصل ربیع که آثار صولت برد آرمیده . ...
-
قدس
لغتنامه دهخدا
قدس . [ ق ُ ] (اِخ ) شهری است از شهرهای اردن و پایتخت قسمت غربی کشور اردن به شمار میرود و در نظر یهود و مسیحیان و مسلمانان مقدس و مورد احترام است . این شهر در طرف جنوب شرقی یافا و در فاصله ٔ پنجاه میلی آن بر فراز تپه های خرم وسط منطقه ٔ کوهستانی دل ا...
-
امر
لغتنامه دهخدا
امر. [ اَ ] (ع اِ) فرمان . (منتهی الارب ) (کشاف اصطلاحات الفنون ) (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه ترتیب عادل ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (مؤید الفضلاء). حکم . (غیاث اللغات ) (فرهنگ فارسی معین ). فرمایش . (فرهنگ فارسی معین ). ج ، اوامر. (ناظم الاطباء) (...