کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موهوب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
موهوب
لغتنامه دهخدا
موهوب . [ م َ ] (ع ص ) چیز بخشیده شده . ج ، مواهیب . (ناظم الاطباء). موهبة. (اقرب الموارد). بخشیده شده . (آنندراج ). بخشیده . بخشیده شده . عطاشده . (یادداشت مؤلف ). || موهوبی . خداداد. خداداده . مقابل مکسوب . مقابل مکتسب . (یادداشت مؤلف ). || (اصطل...
-
موهوب
لغتنامه دهخدا
موهوب . [ م َ ](اِخ ) ابن احمدبن محمدبن خضر، مکنی به ابومنصور و مشهور به جوالیقی . از دانشمندان و لغویان بزرگ متولد سال 465 و متوفای سال 540 هَ . ق . صاحب المعرب من الکلام الاعجمی و چند کتاب دیگر. رجوع به جوالیقی شود.
-
جستوجو در متن
-
موهوبی
لغتنامه دهخدا
موهوبی . [ م َ / مُو ] (ص نسبی ) موهوب . مقابل مکسوب . مقابل اکتسابی . خداداد. خداداده . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به موهوب شود.
-
مواهیب
لغتنامه دهخدا
مواهیب . [ م َ ] (ع ص ،اِ) ج ِ موهوب . (ناظم الاطباء). رجوع به موهوب شود.
-
موهوبه
لغتنامه دهخدا
موهوبه . [ م َ ب َ ] (ع ص ) موهوبة. موهوب . هرچیز بخشیده شده و هبه شده . (ناظم الاطباء). مالی که مورد هبه است . (قانون مدنی ماده ٔ 795). و رجوع به هبة و واهب و موهوب له و موهوب شود.
-
جوالیقی
لغتنامه دهخدا
جوالیقی . [ ج َ ] (اِخ )اسماعیل بن موهوب بن احمد. رجوع به اسماعیل ... شود.
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابوطاهر. رجوع به اسحاق بن موهوب بن احمد... شود.
-
مکسوب
لغتنامه دهخدا
مکسوب . [ م َ ] (ع ص ) ورزیده و گردآورده شده . (آنندراج ). اندوخته شده و حاصل شده و کسب شده . (ناظم الاطباء). مقابل موهوب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : به یکی از دو طریق تواند بود یکی مکسوب و دیگری موهوب . اما مکسوب عادت است . (مصباح الهدایه چ همای...
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) اسماعیل بن موهوب بن احمدبن جوالیقی . رجوع به اسماعیل ... شود.
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) جوالیقی . رجوع به اسماعیل بن موهوب بن احمد جوالیقی ... شود.
-
ابوطاهر
لغتنامه دهخدا
ابوطاهر. [ اَ هَِ ] (اِخ ) اسحاق بن موهوب بن احمدبن محمدبن خضر الجوالیقی . رجوع به اسحاق ..... شود.
-
ابومنصور
لغتنامه دهخدا
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) موهوب بن ابی طاهر احمد جوالیقی . رجوع به جوالیقی ... شود.
-
جابر
لغتنامه دهخدا
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) سکری . رجوع به جابربن موهوب بن ظافربن جابربن منصور، و جابربن منصور شود.
-
جابر
لغتنامه دهخدا
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن موهوب . وی نوه ٔ جابربن منصور ونسبش چنین است : جابربن موهوب بن ظافربن جابربن منصورسکری . وی از اطبای مشهور بود و بعلم پزشکی وقوفی تام داشت و در حلب ساکن بود. (عیون الانباء ج 2 ص 143).