کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مول کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مول کردن
لغتنامه دهخدا
مول کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زناکاری کردن . از مردی به طرز نامشروع بار گرفتن . طفل حرامزاده به دنیا آوردن زن . (فرهنگ لغات عامیانه ). و رجوع به مول شود.
-
واژههای مشابه
-
فلفل مول
لغتنامه دهخدا
فلفل مول . [ ف ِ ف ِ ] (اِ مرکب ) به هندی بیخ دارفلفل است که فلفل مویه و به هندی پیپلامون نامند. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به فلفلمویه شود.
-
پول مول
لغتنامه دهخدا
پول مول . (اِ مرکب ، از اتباع )از اتباع است . پول و پله . رجوع به پول و پله شود.
-
جستوجو در متن
-
مولامول
لغتنامه دهخدا
مولامول . (اِمص مرکب ) درنگ بسیار و درنگ از پی درنگ و تأخیر پس تأخیر.(از برهان ) (ناظم الاطباء). تأخیر از پی تأخیر. (انجمن آرا) (آنندراج ). و رجوع به مول و مولیدن شود.- مولامول کردن ؛ سخت تأخیر کردن . درنگ از پی درنگ نمودن : چنین به وعده همی کر...
-
طرستوج
لغتنامه دهخدا
طرستوج . [ طَ رَ ] (معرب ، اِ) نوعی از ماهی دریائی باشد. گویند خوردن آن شبکوری ببرد. (برهان )(آنندراج ). ترستوج نیز گویند، و آن ماهی دریائی بود، و به یونانی طریقلا خوانند، و اهل آندلس آن را مل نامند. دیسقوریدس گوید: ادمان خوردن وی کردن ، شبکوری آورد ...
-
زن
لغتنامه دهخدا
زن . [ زَ ] (اِ) نقیض مرد باشد. (برهان ). مطلق فردی از افراد اناث خواه منکوحه باشد و خواه غیرمنکوحه . (آنندراج ). مادینه ٔ انسان . بشر ماده . امراءة. مقابل مرد. مقابل رجل . (فرهنگ فارسی معین ). انسان و ماده ای از نوع بشر و مراءة و نساء و خاتون و بانو...
-
گول
لغتنامه دهخدا
گول . (ص ) أبله . نادان . (برهان قاطع) (سراج اللغات )(فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ سروری ). احمق . (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ شعوری ). آنکه او را زود فریب توان داد. کودن .کانا. پَپِه . پَخمه . چُلمَن . خُل . چِل . آب دندان . (یادداشت مؤلف ). اَبِک . اَخرَق . اَ...
-
گدا
لغتنامه دهخدا
گدا.[ گ َ / گ ِ ] (ص ، اِ) در اوستایی گد (خواهش کردن ، خواستن )، هندی باستان گوئیدیو (خواهش میکنم )، کردی مستعار گهدا (گدا)، گیلکی گدا . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || سائل بکف . دریوزه گر. راه نشین . دریوزه گر و سائل . (آنندراج ). آنکه زبان به ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن جعفربن موسی بن یحیی بن خالدبن برمک معروف به جحظه و مکنی به ابوالحسن . ابن خلکان آرد: ابوالحسن احمدبن جعفربن موسی بن یحیی بن خالدبن برمک معروف به جحظه ٔ برمکی ندیم فاضل و صاحب فنون و اخبار و نجوم و نوادر بود و ابونصربن المرز...
-
فردوسی
لغتنامه دهخدا
فردوسی . [ ف ِ دَ / دُو ] (اِخ ) حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی ، بزرگترین حماسه سرای تاریخ ایران و یکی از برجسته ترین شاعران جهان شمرده میشود. در تذکره ها و تواریخی که تا اواخر قرن سیزدهم هجری تألیف شده است مطالب قابل توجهی که ما را از نظر تحقیق در زند...