کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مولیان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مولیان
لغتنامه دهخدا
مولیان . [ ] (اِخ ) نام رودخانه ای در بخارا. (ناظم الاطباء). نام جویی در بخارا. (آنندراج ). جوی مولیان جویی است در نزدیکی قلعه ٔ بخارا که در آنجا سامانیان باغ بزرگی داشته اند. (نمونه ٔ ادبیات تاجیک تألیف صدرالدین عینی ص 13). از رساله ٔ ملازاده برمی ...
-
مولیان
لغتنامه دهخدا
مولیان . [ ](اِخ ) ناحیتی است ، رود لمغان از حدود آن [ از حدود ماوراءالنهر ] گذرد به نزدیک رخد. (حدود العالم ). باتوجه به نوشته ٔ صاحب حدود العالم شاید جوی مولیان شعبه ای از رود لمغان بوده است یا رود لمغان در آنجا این نام می گرفته است و آن رود با ضیا...
-
جستوجو در متن
-
لمغان
لغتنامه دهخدا
لمغان . [ ل َ ] (اِخ ) (رود...) نام رودی که از حدود لمغان و دینور (ظ: دپنور) از کوه بگشاید و بر حد بنیهار (بنیها) بگذرد از سوی جنوب و بر حدود مولیان بگذرد... در دریای عظیم افتد. (حدودالعالم ص 27).
-
درواز
لغتنامه دهخدا
درواز. [ دَرْ ] (اِخ ) از آبادیهای هرات که نصربن احمد سامانی سالی در آنجا مقیم بوده و رودکی قصیده ٔ «بوی جوی مولیان آید همی » را در آنجا سراییده است : امیر [ نصربن احمد ] با آن لشکر بدان دو پاره دیه درآمد که او را غوره و درواز خوانند... زمستان آنجا م...
-
سامانی
لغتنامه دهخدا
سامانی . (اِخ ) نصربن احمدبن اسماعیل بن اسدبن سامان . بعد از پدر به پادشاهی نشست تمام غلامان را که قصد پدرش کرده بودند بقصاص بکشت و در عدل و داد کوشید و خیرات بسیار کرد. بعد از مدتی بتماشای هری رفت ... تا اینکه رودکی شعر معروف :بوی جوی مولیان آید همی...
-
علی الدوام
لغتنامه دهخدا
علی الدوام . [ ع َ لَدْ دَ ] (ع ق مرکب ) همیشه . پیوسته . همواره . دائماً. مدام . (ناظم الاطباء). یک ریز. یک بند. بردوام : آبهای روان علی الدوام در مرغزارهای او [ جوی مولیان ] ... (تاریخ بخارا ص 33). سی وسه سال بنشست علی الدوام ، دامن شب بگریبان روز ...
-
پذرفت
لغتنامه دهخدا
پذرفت . [ پ ِ رُ ] (اِ) تعهّد. وعد. ضمان : بعد از مدتی بتماشای هرات رفت در نظرش خوش آمد آنجا فروکشید امیران او را هوای زن و بچه بود امیرنصر نه عزم بخارا کردی و نه امیران را دستوری دادی که بخانه روند و یا زن و بچه به هرات آورند امیران از طاقت طاق شدند...
-
کارک علویان
لغتنامه دهخدا
کارک علویان . [ رَ ک ِ ع َ ل َ ] (اِخ ) نام ضیاعی در دروازه ٔ نو از شهر بخارا : بدروازه ٔ نو موضعی است که آن را کارک علویان خوانند [ و ] بر در شهر و (آنجا) امیر منصوربن نوح کوشکی ساخت (بغایت ) نیکو چنانکه به وی مثل زدندی از نیکوئی و سال برسیصد و پنجا...
-
همی
لغتنامه دهخدا
همی . [ هََ ] (پیشوند) به جهت استمرار و امتداد در فعل آید و پیش یا پس از فعل قرار گیرد. (از آنندراج ) : بوی جوی مولیان آید همی یاد یار مهربان آیدهمی . رودکی .به راه اندر همی شد، شاهراهی همی شد تا بنزد پادشاهی . رودکی .همی گفت کاین رسم گهبذ نهاداز او ...
-
جوی
لغتنامه دهخدا
جوی . (اِ) نهر. رود کوچک . مجرایی که آب را از آن ، جهت مشروب کردن زمین عبور دهند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : بوی جوی مولیان آید همی یاد یار مهربان آید همی . رودکی (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).گویی اندر جوی دل آبی ز کوثر رانده ام یا بباغ جان نهالی از جنا...
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن احمد سامانی ، مکنی به ابوابراهیم (279-295 هَ . ق .). مؤلف تاریخ بخارا آرد: ذکر بدایت ولایت امیر ماضی ابوابراهیم اسماعیل بن احمد السامانی : اول ِ سلاطین سامانیانست و بحقیقت پادشاه سزاوار بااستحقاق بوده ، مردی عاقل ، عادل ،...