کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مول
لغتنامه دهخدا
مول . (اِ، از اتباع ) اتباع پول . مهمل پول : پول مول . (از یادداشت مؤلف ).
-
مول
لغتنامه دهخدا
مول . (اِ) درنگ و تأخیر. (غیاث ). درنگ و تأخیر و توقف و بازایستادگی . (ناظم الاطباء). بودن و درنگ و تأخیر. و مول مول یعنی باش باش . (از برهان ) (از آنندراج ). درنگ باشد. (لغت فرس اسدی ). لفظی است که از برای تأخیر و درنگ گویند. (فرهنگ اوبهی ). به ...
-
مول
لغتنامه دهخدا
مول . (ع اِ) عنکبوت . (از فرهنگ جهانگیری ) (ناظم الاطباء) (از برهان ). تارتنه . کارتنه . ج ِ مولة،به معنی تننده . (منتهی الارب ). رجوع به عنکبوت شود.
-
مول
لغتنامه دهخدا
مول . (هندی ، اِ) به زبان هندی قیمت و بهای هرچیز باشد. || بیخ نباتات را گویند. (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). || مایه و سرمایه را گویند. (از برهان ). سرمایه بود. (جهانگیری ).
-
مول
لغتنامه دهخدا
مول . [ م َ ] (ع اِ) مال و سامان و اسباب را گویند. (برهان ). مال باشد. (فرهنگ جهانگیری ).
-
مول
لغتنامه دهخدا
مول . [ م َ ] (ع مص ) مال دادن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || بامال شدن . (منتهی الارب ). بسیارمال شدن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). خداوند مال شدن . (المصادر زوزنی ). مؤول . (منتهی الارب ).
-
مول
لغتنامه دهخدا
مول . [ مُل ْ ] (فرانسوی ، اِ) (اصطلاح شیمی ) مُل . مخفف مولکول گرم . رجوع به مولکول گرم شود.
-
مول
لغتنامه دهخدا
مول . [م َوْ وِ ] (ع ص ) رجل مول ؛ مرد بسیارمال و توانگر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مَیِّل . (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
مول مول
لغتنامه دهخدا
مول مول . (اِمص مرکب ) (ریشه یا ماده ٔ مکرر مولیدن ). عمل این دست آن دست کردن . عمل مس مس کردن . (یادداشت مؤلف ). عمل درنگیدن و تأخیر کردن : برای تو مهان در انتظارندسبک تر رو چرا در مول مولی . مولوی .منتظر در غیب جان مرد و زن مول مولت چیست زوتر گام...
-
مول مول زدن
لغتنامه دهخدا
مول مول زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) مس مس کردن . این دست آن دست کردن . به تأخیر انداختن . (از یادداشت مؤلف ) : عاشق است و می زند او مول مول کو ز بی صبریت داند ای فضول . مولوی .مول مولی می زد آنجا جان اودر فضای رحمت و احسان او. مولوی .و رجوع به مول و...
-
مول مول کردن
لغتنامه دهخدا
مول مول کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) درنگ کردن . به تأخیر انداختن . این دست آن دست کردن : بیهده چه مول مولی می کنی در چنین چه کو امید روشنی .مولوی .
-
فلفل مول
لغتنامه دهخدا
فلفل مول . [ ف ِ ف ِ ] (اِ مرکب ) به هندی بیخ دارفلفل است که فلفل مویه و به هندی پیپلامون نامند. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به فلفلمویه شود.
-
مول کردن
لغتنامه دهخدا
مول کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زناکاری کردن . از مردی به طرز نامشروع بار گرفتن . طفل حرامزاده به دنیا آوردن زن . (فرهنگ لغات عامیانه ). و رجوع به مول شود.
-
مول گرفتن
لغتنامه دهخدا
مول گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) فاسق گرفتن . با مردی به حرامی رابطه یافتن زنی . (یادداشت مؤلف ). مردی را به نامشروع یار و همخوابه ٔ خود کردن زن . || آبستن شده بودن به وجهی نامشروع . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به مول شود.