کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موسیقار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
موسیقار
لغتنامه دهخدا
موسیقار. (معرب ، اِ) یک نوع سازی که از نی های بزرگ و کوچک ترتیب داده اند. (ناظم الاطباء). نام سازی است که در آن نی هائی بزرگ و کوچک به اندام مثلث با هم وصل کنند. (غیاث ) (از آنندراج ) (از برهان ). سازی است که اروپائیان آن را فلوت پان گویند و امروز به...
-
واژههای مشابه
-
موسیقار زدن
لغتنامه دهخدا
موسیقار زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) ساز زدن . نواختن ساز موسیقار : خه خه ای موسیجه ٔ موسی صفت خیز و موسیقار زن در معرفت . عطار.و رجوع به موسیقار شود.- راه موسیقار زدن ؛ نوای موسیقار نواختن . آهنگ موسیقار زدن : کمانچه آه موسی وار می زدمغنی راه موسیقار...
-
جستوجو در متن
-
موسیقور
لغتنامه دهخدا
موسیقور. (معرب ، اِ) (اصطلاح موسیقی ) موسیقار. (مفاتیح ). رجوع به موسیقار شود.
-
موسیقا
لغتنامه دهخدا
موسیقا. (معرب ، اِ) موسیقار : نظمی است مر نظام پذیری راگرخوانده ای در اول موسیقا. ناصرخسرو.و رجوع به موسیقار شود.
-
موسیقال
لغتنامه دهخدا
موسیقال . (معرب ، اِ) موسیقار. (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 372) (یادداشت مؤلف ). رجوع به موسیقار شود.
-
مسکل
لغتنامه دهخدا
مسکل . [ م ِ ک َ ] (اِ) نام سازی است که به دهن بنوازند مثل موسیقار. (جهانگیری ) (از آنندراج ). سازی را گویند که بعضی مردم از دهن به هوای دهن به طریق موسیقار نوازند. (برهان ) .
-
موسقار
لغتنامه دهخدا
موسقار. [ س ِ ] (معرب ، ص ، اِ) موسیقی دان و دانای علم موسیقی . (ناظم الاطباء). || موسیقار. علم موسیقی . رجوع به موسیقار شود.- ارباب موسقار ؛ دانایان علم موسیقی . (ناظم الاطباء).
-
نظام پذیری
لغتنامه دهخدا
نظام پذیری . [ ن ِ پ َ ] (حامص مرکب ) عمل نظام پذیر : نظمی است مر نظام پذیری راگر خوانده ای در اول موسیقار.ناصرخسرو.
-
موسی وار
لغتنامه دهخدا
موسی وار. [ سا ](ص مرکب ) مانند موسی . همچون موسی کلیم اﷲ: دست موسی وار؛ اعجاز موسی وار. (از یادداشت مؤلف ) : کمانچه آه موسی وار می زدمغنی راه موسیقار می زد.نظامی .
-
موسیقات
لغتنامه دهخدا
موسیقات . (معرب ، اِ) آلت موسیقی . (یادداشت مؤلف ) : فنقول الان ان الموسیقی ، هی الغناء و الموسیقار، هوالمغنی و الموسیقات ، هو آلةالغناء. (رسائل اخوان الصفا). و رجوع به موسیقی و موسیقار شود.
-
نای موس
لغتنامه دهخدا
نای موس . (اِ) نام سازی است که خنیاگران نوازند و آن را موسیقار نیز خوانند. (جهانگیری ) (فرهنگ نظام ). و صاحب برهان نای لوس نوشته به «لام » و خطاکرده . (آنندراج ) (انجمن آرا). رجوع به نایلوس شود.
-
نایلوس
لغتنامه دهخدا
نایلوس . (اِ) موسیقار را گویند و آن سازی باشد مشهور و معروف . (برهان قاطع) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). نای لوش . (ناظم الاطباء). و با شین نقطه دار بر وزن بازپوش هم به نظر آمده است و درست است ، چه در فارسی سین و شین به هم تبدیل می یابند. (برهان قاطع...
-
موسیجه
لغتنامه دهخدا
موسیجه . [ ج َ / ج ِ ] (اِ)موسیچه . مرغی است شبیه به فاخته . (جهانگیری ) (آنندراج ). مرغی است چند فاخته و همرنگ او. (لغت فرس اسدی نسخه ٔ خطی نخجوانی ). مرغکی است چون فاخته که بیشتر در خانه ها و طاقها تخم گذارد. ماسوچه . موسیچه . دبسی . (از یادداشت مو...