کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موسوم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
موسوم
لغتنامه دهخدا
موسوم . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از وسم . نشان کرده شده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث )؛ یا فلان موسوم بالخیر؛ یعنی فلان نشان نیکویی دارد. || داغدار و داغ کرده شده . (ناظم الاطباء). داغدار. (غیاث ) (آنندراج ) : ... و دیگری که به داغ شقاوت موسوم ...
-
جستوجو در متن
-
ابوحصین
لغتنامه دهخدا
ابوحصین .[ اَ ؟ ] (اِخ ) عیسی ، موسوم به لقمان . صحابی است .
-
ابوالاصبع صوری
لغتنامه دهخدا
ابوالاصبع صوری . [ اَبُل ْ اَ ب َ ع ِ ] (اِخ ) موسوم به سُنیس . محدث است .
-
ذوزید
لغتنامه دهخدا
ذوزید. [ زَ ] (ع اِ مرکب ) مرد موسوم به زید.
-
شیبان
لغتنامه دهخدا
شیبان . [ ش َ ] (اِخ ) محله ای است در بصره و موسوم به بنوشیبان . (از معجم البلدان ).
-
ابوحناک
لغتنامه دهخدا
ابوحناک .[ اَ ح ِ ] (اِخ ) شاعری عرب موسوم به برأبن ربعی .
-
ابوداود
لغتنامه دهخدا
ابوداود. [ اَ وو ] (اِخ ) مرهبی ، موسوم به سوار. سلمةبن کهیل از او روایت کند.
-
حریصی
لغتنامه دهخدا
حریصی . [ ح َ ] (ص نسبی ) منسوب است به جدی از اجداد موسوم به حریص . (سمعانی ).
-
مدعو
لغتنامه دهخدا
مدعو. [ م َ ع ُوو ] (ع ص ) خواهانی نموده شده . خوانده شده .(آنندراج ). دعوت شده . طلبیده . مهمان و کسی که آن را برای اطعام خوانده باشند. || نامیده شده . نام برده شده . (ناظم الاطباء). موسوم . (یادداشت مؤلف ).- مدعو به ؛ موسوم به . ملقب به .
-
علم
لغتنامه دهخدا
علم . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) کوه فردیست در مشرق حاجر و موسوم به أبان است و دارای نخل و وادی است . (از معجم البلدان ).
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) در بعض کتب آمده است که او یکی از شعرای ایران است و منظومه ای موسوم به «ناز و نیاز» دارد. (قاموس الاعلام ترکی ).
-
ابن یعقوب
لغتنامه دهخدا
ابن یعقوب . [ اِ ن ُ ی َ ] (اِخ ) یکی از مغفلین و به نام او کتابی تألیف شده موسوم به نوادر ابن یعقوب . (ابن الندیم ).
-
آفی
لغتنامه دهخدا
آفی . (اِخ ) تخلص یکی از امراء هند، موسوم باحمدیارخان ، متوفی به سال 1265 هَ .ق . او به فارسی شعر می گفته و مثنویی به نام گلزار خیال دارد.
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) کرکانی . موسوم به علی (شیخ ...). رجوع به علی کرکانی مکنی به ابوالقاسم شود.