کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مورچه خانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مورچه خانه
لغتنامه دهخدا
مورچه خانه . [ چ َ / چ ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) خانه ٔ مورچه . لانه ٔ مورچه . لانه ٔ مور. (از یادداشت مؤلف ) : چنانکه مورچه با دانه چنگال سخت کرده باشد اندرونت از دیوان همچون مورچه خانه ... شده است . (کتاب المعارف ). و رجوع به مورچه و مور شود.
-
واژههای مشابه
-
مورچه بندی
لغتنامه دهخدا
مورچه بندی . [ چ َ / چ ِ ب َ ] (حامص مرکب ) قلعه بندی و حصاربندی . (ناظم الاطباء) .
-
مورچه پا
لغتنامه دهخدا
مورچه پا. [ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) مورچه پی . مورچپه . ریشی با مویهای کوتاه چون پای مورچه . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به مورچه پی شود.
-
مورچه پی
لغتنامه دهخدا
مورچه پی . [ چ َ / چ ِ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) ریش از بیخ زده . (ناظم الاطباء). مورچپه . مورچه په . شکلی از اشکال ریش . ریشی با مویهای کوتاه چون پای مورچه . ریش کوتاه و به اندازه ٔ پای مورچه بر گرد رخسار. ریش که اندکی برجای مانده و مازاد زده شده باشد. ...
-
مورچه خوار
لغتنامه دهخدا
مورچه خوار. [ چ َ / چ ِ خوا / خا ] (اِ مرکب ) جانورک طاس لغزنده . صاحب طاس لغزنده . (یادداشت مؤلف ). || پستانداری است از راسته ٔ بی دندانان که دارای زبانی طویل و کرمی شکل و پوزه ٔ باریک و دراز می باشد و منحصراً از مورچه تغذیه می کند. دندان ندارد ولی...
-
مورچه خورت
لغتنامه دهخدا
مورچه خورت . [ چ َ خُرْ ] (اِخ ) از دیه های اسپاهان در بلوک برخوار، کنار راه قم و اصفهان میان برج ونداد و کاروانسرای نادرشاه . در 363 هزارگزی تهران . (یادداشت مؤلف ). قصبه ای از دهستان برخوار، بخش حومه ٔ شهرستان اصفهان واقع در پنجاه هزارگزی شمال اصف...
-
مورچه سواری
لغتنامه دهخدا
مورچه سواری . [ چ َ / چ ِ س َ ] (اِ مرکب ) مورچه ٔ سواری . مورچه های درشت . قسمی مورچه ٔ درشت درازپای که تیز دود.- مثل مورچه سواری ؛ دائم الحرکة. بی سکون . (یادداشت مؤلف ).- مثل مورچه سواری راه رفتن ؛ دائم در حرکت بودن . به تندی حرکت کردن .
-
مورچه گیر
لغتنامه دهخدا
مورچه گیر. [ چ َ / چ ِ ] (نف مرکب ) که مورچه را بگیرد. که شکار مورچه کند. مورچه خوار. رجوع به مورچه خوار در معنی دوم شود. || (اِ مرکب ) حشره ای است ازراسته ٔ رگ بالان شبیه سنجاقک با چهار بال که در روی زمینهای شنی یا خاکی حفره ٔ قیف مانندی برای خود می...
-
مورچه ناک
لغتنامه دهخدا
مورچه ناک . [ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) پر از مورچه و دارای مورچه ٔ بسیار. (ناظم الاطباء). جای پرمورچه . آن جای که مورچه فراوان دارد. (یادداشت مؤلف ): نَمِلَة؛ زمین مورچه ناک . ارض مدبیة؛ زمینی مورچه ناک . (منتهی الارب ). و رجوع به مورچه شود.
-
جستوجو در متن
-
خانه ٔ مور
لغتنامه دهخدا
خانه ٔ مور. [ ن َ / ن ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لانه ٔ مور. لانه ٔ مورچه . مازن . قریةالنمل . جرثومه .- امثال :در خانه ٔ مور شبنمی طوفان است ؛ اشاره است به اینکه هر کس طاقت حمل همه جور بار را ندارد برای بعضی ها سبکترین بار سنگین ترین وزن ها ...
-
اژدهادل
لغتنامه دهخدا
اژدهادل . [ اَ دَ دِ ] (ص مرکب )که دل چون اژدها دارد. قوی دل . پرجرأت : بینی از اژدهادلان صف زدگان چو مورچه خانه ٔ مورچه شده چرخ ورای معرکه .خاقانی .
-
ذات الودع
لغتنامه دهخدا
ذات الودع . [ تُل ْ وَ دَ] (اِخ ) سفینه ٔ نوح . کشتی نوح . || اوثان . بتها. یا بتی بعینه . || کعبة. خانه ٔ کعبه ، از اینرو که بر پرده های وی ودَعه یعنی مورچه ها (مهره های بحری ) می آویختند.
-
جشن برزیگران
لغتنامه دهخدا
جشن برزیگران . [ ج َ ن ِ ب َ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اسپندادجشن . اسپندارجشن . اسپندارمذجشن . جشن اسپند. جشن اسفند. جشنی است که در روز سپندارمذ (پنجم ) از ماه سپندارمذ (اسفند) بر پا میکردند و به پنجمین امشاسپند از هفت امشاسپند آیین زردتشتی یعن...