کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موردستان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
موردستان
لغتنامه دهخدا
موردستان . [ دِ ] (اِ مرکب ) جایی که درخت مورد در آن زیاد باشد. موردزار.
-
موردستان
لغتنامه دهخدا
موردستان . [ دِ ] (اِخ ) دهی است مرکز دهستان موردستان بخش بشرویه ٔ شهرستان فردوس واقع در 15 هزارگزی باختری بشرویه با 75 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
موردستان
لغتنامه دهخدا
موردستان . [ دِ ] (اِخ ) نام محله ای است به شهر شیراز معروف و مشهور. (انجمن آرا) (آنندراج ).
-
موردستان
لغتنامه دهخدا
موردستان . [ دِ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش بشرویه ٔ شهرستان فردوس که ازطرف شمال و خاور به دهستان ورقه از جنوب به دهستان ارسک محدود است . موقعیت آن کوهستانی و قسمتی جلگه است . موردستان از چهار آبادی تشکیل شده و سکنه ٔ آن جمعاً 345 تن می باشد. (...
-
جستوجو در متن
-
زیرک
لغتنامه دهخدا
زیرک . [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان موردستان است که در بخش بشرویه ٔ شهرستان فردوس واقع است و 180 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
موردزار
لغتنامه دهخدا
موردزار. (اِ مرکب ) موردستان . آنجایی که مورد بسیار روید در آن . (از یادداشت مؤلف ). || مجازاً به معنی سر و روی به مناسبت موی زلف و محاسن که سیاه باشد. (یادداشت مؤلف ) : ای دریغا که موردزار مراناگهان بازخورد برف وغیش .کسایی .
-
ناصرالدین عمر
لغتنامه دهخدا
ناصرالدین عمر. [ص ِ رُدْ دی ع ُ م َ ] (اِخ ) (رئیس ...) ناصرالدین کلوعمر. وی کلانتر محله ٔ موردستان و بزرگ کلانتران شیراز بود به عهد سلطنت شاه شیخ ابواسحاق ، و چون شیخ ابواسحاق قصد جانش کرد وی با امیر مبارزالدین محمد طرح دوستی ریخت و او را به سال 754...
-
کلو
لغتنامه دهخدا
کلو. [ ک ُ ] (اِ) کلانتر بازار و ریش سفید و رئیس محله را گویند. (برهان ). کلانتر و رئیس محله و بازار را گویند. در خراسانی و اصفهانی ، کَلو. رئیس محله . کلانتر. (فرهنگ فارسی معین ). شایدمخفف و شکسته ٔ کلان و کلانتر. رئیس بازار. رئیس ده . کدخدا. داروغه...
-
استان
لغتنامه دهخدا
استان . [ اِ ] (اِ) مزید مقدّم بعض امکنه ، مانند: اِستان البهقباذ الاسفل . اِستان ُالبهقباذ الاعلی . اِستان ُالبهقباذ الاوسط. اِستان ُ سُو. اِستان ُالعال . (معجم البلدان ). آقای پورداود در نامه ٔ فرهنگستان آورده اند: و آن در پارسی باستان و در اوستا س...
-
طبرستان
لغتنامه دهخدا
طبرستان . [ طَ ب َ رِ ] (اِخ ) (از: طبر+ ستان ، مزید مؤخر مکان ) لغتاً بمعنی مکان طبر (تپور) ها. و تپور نام قوم قدیمی ساکن آن ناحیت بوده است . (برهان ). بلادی است فراخ و وسیع طبری منسوب به آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مؤلف روضات الجنات ذیل ترجمه...