کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مورة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مورة
لغتنامه دهخدا
مورة. [ رَ ] (ع اِ) پشم ریخته ٔ گوسفند خواه زنده باشد و یا مرده . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
موره
لغتنامه دهخدا
موره . [ رَ ] (اِ) در عبارت زیر ظاهراً موره نمد و یا نوعی گستردنی باشد که از پشم بافته باشند : همه یک نوبت به طرف سلطان شست گشودند... در آن حالت موره که بر آن نشسته بود آن را سپر کرد و تیر بربازوی سلطان رسید. (تاریخ فیروزشاهی به نقل مجیرة).صبح فرمود ...
-
حصن مورة
لغتنامه دهخدا
حصن مورة. [ ح ِ ن ِ رَ ] (اِخ ) حصنی به اسپانیا. (حلل سندسیه ج 1 ص 373 و 375).
-
موره زن
لغتنامه دهخدا
موره زن . [ رَ / رِ زَ ] (نف مرکب ) زنگ زدا. (نامه ٔ دانشوران ج 2 ص 398 ذیل ترجمه ٔ ابوالعباس موره زن بغدادی ). صیقلی . صاقل . روشنگر. (یادداشت مؤلف ).
-
چال موره
لغتنامه دهخدا
چال موره .[ رَ ] (اِخ ) نام رودخانه ای در ناحیه ٔ «کهکیلویه » که آبی شیرین و گوارا دارد. (فارسنامه ٔ ناصری ص 324) و مؤلف فارسنامه ٔ ناصری در این باره نویسد: رودخانه پرتاب [ یا «پریاب » به قراری که در صفحه ٔ دیگر این کتاب آمده ] چون به «چال موره » رس...
-
واژههای همآوا
-
مورت
لغتنامه دهخدا
مورت . (اِ) مورد، که درختچه ٔ زیبایی است . (از یادداشت مؤلف ) : تمام کوچه ها را با مورت فرش کردند، عطریات زیاد بسوختند. (ایران باستان ج 1 ص 817). و رجوع به مورد شود.
-
مورت
لغتنامه دهخدا
مورت . (اِخ ) دهی است از بخش چولد شهرستان ایلام واقع در 3 هزارگزی شمال باختری چولد با 140 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
مورط
لغتنامه دهخدا
مورط. [ رِ ] (ع ص ) زمین برآورنده درخت ارطی . (آنندراج ). رجوع به مؤرط شود.
-
جستوجو در متن
-
صاقل
لغتنامه دهخدا
صاقل . [ ق ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از صقل . زداینده . (منتهی الارب ). آنکه آهن روشن کند. (مهذب الاسماء). موره زن . مهره زن . روشن گر.
-
اناپولی
لغتنامه دهخدا
اناپولی . [ ] (اِخ ) شبه جزیره ایست در ساحل شرقی موره ، سابقاً دارالملک حکومت یونان بود و فافپلیون نامیده میشد. (از لغات تاریخیه و جغرافیه ٔ ترکی ج 1 ص 266).
-
حسنی وزیر
لغتنامه دهخدا
حسنی وزیر. [ ح َ ی ِ وَ ] (اِخ ) حسین پاشابن عبدالکریم موره وی رومی متخلص به حسنی . مدتی والی بود و در 1294 هَ . ق . درگذشت .دیوان شعر او ترکی است . (هدیة العارفین ج 1 ص 329).
-
ابوالعباس
لغتنامه دهخدا
ابوالعباس . [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] (اِخ ) موره زن بغدادی . یکی ازشیوخ طریقت تصوف اصلاً از مردم ایران و ساکن بغداد بود. خواجه عبداﷲ انصاری در کتاب خویش ذکر او آورده است . و از سخنان اوست که گفتی تن را بکار دار پیش از آنکه او ترا بکار دارد. و گاه بدین ...