کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مودون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مودون
لغتنامه دهخدا
مودون . [ م َ ] (ع ص ) مرد کوتاه گردن و کوتاه دست و کوتاه سینه . || مرد ناقص خلقت و ناقص اندام . || مرد تنگ دوش . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مودن شود. || بچه ٔ لاغر و نزار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بچه ٔ زار و لاغر زا...
-
جستوجو در متن
-
خوع
لغتنامه دهخدا
خوع .[ خ َ ] (اِخ ) نام یکی از ایام عرب است که در آن شیبان بن شهاب اسیر شد و این شیبان سوارکار خوب و صاحب اسبی بود معروف به مودون و نیز سید قبیله ٔ خود بود.
-
مودونة
لغتنامه دهخدا
مودونة. [ م َ ن َ ] (ع ص ) مؤنث مودون . (منتهی الارب ). زن کوتاه دست و کوتاه گردن و کوتاه سینه . (ناظم الاطباء). رجوع به مودون و مودنة شود. || زن ناقص خلقت ناقص اندام . || زن تنگ دوش . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || زن درهم اندام کوتاه گردن خر...
-
حادر
لغتنامه دهخدا
حادر. [ دِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از حَدْر و حَدارة، مرد گرداندام . (منتهی الارب ). || شیر. اسد. || غلام ممتلی الشباب . (تاج العروس ). غلام ممتلی البدن شدید البطش . (تاج العروس ). نوچه ٔ فربه یا خوبروی با جمال . (منتهی الارب ). || و قُری َّ، و انا لج...