کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موخر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مؤخر
لغتنامه دهخدا
مؤخر. [ م ُ ءَخ ْ خ َ ] (ع ص ) مبنیاً للمفعول ، سپس چیزی . خلاف مقدم . گویند: ضرب مقدم رأسه و مؤخر رأسه . (منتهی الارب ). مؤخر [ م ُ ءَ خ خ ِ ] . سپس گذاشته شده و سپس مانده . (ناظم الاطباء). واپس داشته شده . (یادداشت مؤلف ). بازپس . (دهار). سپس...
-
مؤخر
لغتنامه دهخدا
مؤخر. [ م ُ ءَخ ْ خ ِ ] (ع ص ) مبنیاً للفاعل ، سپس گذارنده ٔ چیزها و نهنده ٔ آنها بجای آنها و این از صفات باری تعالی است . (منتهی الارب ). فراپس دارنده . (مهذب الاسماء). سپس گذارنده ٔ چیزها و نهنده ٔ هر چیز به جایش و این از صفات باری تعالی جل شأنه ...
-
مؤخر
لغتنامه دهخدا
مؤخر. [ م ُءْ خ َ ] (ع اِ) مُؤْخِر. مؤخرة. رجوع به مؤخِر شود.
-
مؤخر
لغتنامه دهخدا
مؤخر. [ م ُءْ خ ِ ] (ع اِ) مُؤْخَر. گوشه ٔ چشم به طرف گوش . (غیاث ) (آنندراج ).- مؤخرالعین ؛ دنباله ٔ چشم . (ناظم الاطباء). گویند: نظر الیه بمؤخر عینه او بمقدم عینه ؛ دید او را به دنباله ٔ چشم به کنج چشم .|| مؤخرالرحل ؛ دنباله ٔ پالان . (منتهی ...
-
فرغ مؤخر
لغتنامه دهخدا
فرغ مؤخر. [ ف َ غ ِ م ُ ءَخ ْ خ َ ] (اِخ ) رجوع به فرغ و فرغ الدلو شود.
-
جستوجو در متن
-
مؤخرة
لغتنامه دهخدا
مؤخرة. [م ُءْ خ َ رَ ] (ع اِ) مؤنث مُؤْخَر. (ناظم الاطباء). رجوع به مُؤْخَر و ترکیبات ذیل مُؤَخَّرَة شود.
-
لی
لغتنامه دهخدا
لی . (پسوند) مزید مؤخر امکنه : اسملی .
-
غند
لغتنامه دهخدا
غند. [ غ َ / غ ُ ] (پسوند) (مزید مؤخر امکنه ) در هرمزغند و مانند آن . رجوع به هرمزغند شود.
-
جند
لغتنامه دهخدا
جند. [ ج َ ] (پسوند) مزید مؤخر امکنه : بیرجند. جرجند. خجند.
-
ذار
لغتنامه دهخدا
ذار. (پسوند) مانند دار،مزید مؤخر بعض امکنه است : وذار. ویذار. اسفیذار.
-
کاث
لغتنامه دهخدا
کاث . (پسوند) مزید مؤخر امکنه = کث = کت : نوزکاث .
-
مون
لغتنامه دهخدا
مون . (پسوند) مزید مؤخر امکنه : ذی دیمون . میمون . (یادداشت مؤلف ).
-
اسپو
لغتنامه دهخدا
اسپو. [ ] (پسوند) مزید مؤخر نام بعض امکنه است : اغوزبن اسپو. لنداسپو.
-
است
لغتنامه دهخدا
است . [ اَ / -َس ْ ] (پسوند) -َست . مزید مؤخر نام بعض امکنه ، چون : مَرّست . مروَست .